نکته ای در مورد دیالوگ نوشت قبل، و یک دیالوگ دیگر که ان شاءالله در آینده درج میکنم، هست که در پاسخ به یکی از کامنتها به اون اشاره شد و دلم نیومد بعنوان یک پست مجزا، اون رو ثبت نکنم! 

در مورد جان و شرلوک. دوستهایی که در ابتدا فقط قرار بود با هم از پس کرایه خونه بربیایند! :) بعد قرار شد در کار با هم همکاری کنند، و بعد هم بهترین دوست هم شدند! درحالیکه ظاهراً در ابتدا تمایلی برای دوست شدن، از سوی شرلوک نبود!بلکه حتی واکنش او به «دوست» آنقدر شدید و دفاعی بود که جان با خنده به او گفت : «خیلی خب! باشه! درسته! (آروم باش!) »

اما نکته ی خیلی جالب این هست که شرلوک ، این مرد پیچیده ی داستان ما، «جان» رو به «عمیق ترین بخش وجودش» (همان آبشار رایچن باخ) راه داده است.
همانطور که یادتون هست، اونها کنار آبشار به کمک همدیگر از پس موریارتی بر آمدند.موریارتی گفت : «قبول نیست! شما دو نفرین!» و جان هم جواب داد : «ما همیشه دو نفریم!»


در هواپیما هم مری موبایل شرلوک را نگاه کرد و دید که او داشته وبلاگ جان ، ماجرای آشنایی آنها، را میخوانده تا بتواند شرایط مربوطه را در ذهن خود بهتر بازسازی کند!


اما در واقع شرلوک در اون رؤیا آدمهای زیادی را تصور کرده بود؛ او میتواند با یک نگاه کلی، جزئیات رفتاری و فکری افراد را برای بازسازی یک رؤیا بیرون بکشد.در حدی که حتی خلبان هواپیما را هم بعنوان خانم کارمایکل بازسازی و اون رو خانمی بسیار باهوش با درک لطیف توصیف کرده بود!


به بازسازی مایکرافت بصورت مرد چاق در حال زوال، یا مالی هوپر بصورت یک «زن مردنما» و اینکه در "عروس نفرت انگیز"، چقدر با شرلوک بدخلق هست، هم توجه کنید!...او روان همه را یک جوررهایی واکاوی کرده. اما برای جان بطور ویژه کار کرده است!
در مورد جان، به سراغ وبلاگش رفته و آن را خوانده است تا در ذهن جان هم عمیق بشود و "عمیقاً" جان را "همانطوری که دقیقاً هست" در ذهنش بازسازی کند. طبیعیست که این کار را آنقدر عمیق انجام داده که جان مثل اغلب اوقات ، اون رو -بر خلاف میل ظاهری اش- در ذهنش هم به چالش کشیده! : «من نزدیکترین دوستت هستم و الآن نگرانتم!»


پس بقول دوستانمان، شرلوک بدش نمی آید که به چالش کشیده شود یا بهتر بگویم با کسی درد و دل کند! البته فقط در صورتی که فردی که بخواهد احیاناً او را به چالش بکشد و مشکلش را حل کند، یا به قول خودش، او را از «روحی که برای خودش ساخته» رها کند، «جان» باشد!
لذا اگر در قسمتهای آینده جان بخواهد تلاش کند تا به شرلوک نفوذ کند،احتمالاً میتواند! چون شرلوک این اجازه را قبلاً حداقل در همان 4 دقیقه ی هواپیما، به او داده است!
همانطور که جان هم در ذهن شرلوک در کنار آبشار میپرسد: «خب، من چطورم؟ منِ دیگه تو دنیای دیگه؟» و شرلوک میگوید : «حسابی باهوشه! بیشتر از حد تصور!»


شرلوکی که احتمالاً در گذشته آسیبهایی دیده، برای باز کردن گاردش پیش کسی، به جان اعتماد کرده است!