ایمان

اولین دیدار خواهر و برادر بعد از سالها... با نام مستعار یک نفر دیگر... اما... 

دختری به نام Faith ...


این نام معنای زیبایی دارد:



2

پیشرفته تر شدن استنتاج

وقتی شما بیش از اندازه باهوش باشید، دیگر نمیتوانید در مورد تمامی آنچه بنظرتان آمده است، توضیح دهید!!

همانطور که در پست مشابهِ سابق(قسمت اول)،هم اشاره شد، به گفته ی خود شرلوک، مغز او حتی از خودش هم سریع تر حرکت میکرد، و ... خب اگر شلختگی و پریشانی را هم به حال و احوالِ آن زمان او اضافه کنید، شکل استنتاج هم بکلی متفاوت میشود...

سازندگان هنرمند؛ این تفاوت را حتی در "شکل و نوع" کلماتی که در هوا معلق میکرد(!!) هم نشان داده اند... کاملاً کلی و ساده! .. گچ مانند، و قابل پاک کردن!! :)


فصل اول - مطالعه ی صورتی:




فصل چهارم - کارآگاه دروغگو



3

اون آدم همیشگی؟!...

چیزی نمیگم... فقط ببینید...






4

Every thing is about SHERLOCK !


برای "جان واتسون" گویی همه چیز درباره ی شرلوک است!! طوری که تصادفاً یا عامداً ، مربوط یا نامربوط؛ این را از در و دیوار هم میشنود!!







5

حماسه


به سوی سنگر دشمن. بار دیگر

یا با پیکرهای انگلیسیمان دیوار بسازید

دندان ها را بگذارید و سوراخ های بینی را گشاد کنید

نفس را در سینه حبس کنید و تمام قد بایستید

پیش به جلو، ای انگلیسی نجیب

که خون پدران دلاور در رگانت جاریست

و شما زمینداران نیک صفت

که بازوانتان در انگلستان جان گرفته اند

اکنون به ما نشان دهید

 غیرت خود را ثابت کنید

که در آن شکی ندارم

چرا که هیچ کدام از شما اینجا آن قدر دل چرکین و پست نیست

که خداوند برق سرافت را در چشمانش قرار نداده باشد

می بینم که همچون سگ های تازی در دره ایستاده اید

برای شروع بی قرارید


بازی در جریان است


(بخشی از نمایشنامه ی هنری پنجم ویلیام شکسپیر)



اوهوم اوهوم:

1- شرلوک کتاب میخونه! 

   مثل شرلوک باشید! :)

2- شکسپیر میگه "جلوی دشمنان بایستید!" 

   مثل شکسپیر باشید! :)

3- سازندگان شرلوک، "شرلوک" رو با "هنری پنجم ویلیام شکسپیر" ، در دفاع تمام قد در برابر ظلم، از انگلستان ، به زیبایی هر چه تمام تر ، نشون دادن!... 

   مثل فیلم سازای شرلوک، فیلم بسازین!!منتظر


- پ ن : "سگ های تازی" رو کجای دلم بذارم؟! :)

- پ ن 2 : "_ بهت نیاز دارن! / _ کی؟ / _ انگستان!"


6

استنتاج بازی

وقتی که خواهر و برادر استنتاج بازی میکنند، آن هم بصورت تصویری!

و زیبایی اش وقتی دو چندان میشود که "آن شب" ، در خیابانها جشن و چراغانی است...



7

عصاتو بده به من...

اگر لنگیدن روان تنی دارید، یک نفر را می شناسم که با اندکی وقت گذراندن در کنار او، عصایتان را از دستتان می گیرد و بزودی به خود می آیید در حالیکه میبینید دارید روی پای خودتان راه میروید! :)




8

کبوتر ها

«جون خودتو بگیری؟ جالبه! از کی؟.. اونوقت که تو زنده نیستی... مرگت اتفاقیه که برای دیگران می افته... زندگی تو مال خودت نیست! بهش دست نزن!...»

موقعِ گفتن این سخنان، در آن سکانس صبحگاهی زیبا، آنچه زیبایی را تمام تر میکند هیاهوی کبوتر هاست...

کبوتر ها در فیلم ها وقتی پر میکشند، انواع معانی زیبا و دراماتیکی دارند، و یکی از آنها تداعی "مرگ و پر کشیدن" است...




از همان اول هم این کبوتر ها در آن سقوط کذایی چشم من را گرفتند...

و هنگام شنیدن «مرگ تو اتفاقیه که برای دیگران می افته..» و عجز و بغضِ همراه آن، شاید خیلی خیلی بیشتر از «مری» ، این «جان» بود که به ذهن من آمد...

که البته رؤیایی که به ذهن شرلوک هم آمد، در کنار ماجرای اسلحه و آکواریوم، ماجرای "مرگ بهترین دوست" را هم تأیید کرد...



ادامه دارد...