(کد مورس "SOS" جان به شرلوک، [به معنای HELP ] با پلک زدن. اما شرلوک متوجه نشد. به همان دلیلی که نبودن شیشه در زندان را در لحظه ی ملاقات با یوروس متوجه نشد....)
+ بنظرم از اولین کسایی که به این موضوع توجه کرد، لستراد بود؛ (که متأسفانه کمتر بهش توجه میشه) .. دوست داشتن شرلوک وقتیکه همه دوستش دارن کاری نداره که! اما لستراد زمانی که هیچکس کنار شرلوک نبود [حتی هنوز به خیابون بیکر هم نیومده بود] بهش اعتماد داشت ، سر شغلش ریسک کرد و خارج از قانون از اون کمک گرفت. اون بود که اجازه داد شرلوک بتونه"کارآگاه مشاور" باشه... و از همون اول هم اونو آدم "بزرگی" میدونست ...
امیدوارم ناراحتتون نکرده باشم.وقتی پاسخ نظری رو که داده بودم می خوندم قبلش به خاطر اتفاقی ناراحت بودم.من زودرنج نیستم فقط اون موقع از بس غمگین بودم باعث شد ناراحتیم رو سر شما خالی کنم.شرمنده. :(
اگه ناراحتتون کردم بی نهایت بی نهایت بی نهایت بی نهایت معذرت می خوام. :)
ببخشید.می بخشید که؟؟؟؟؟؟؟
۳ تیر ۹۸، ۲۱:۳۲
پاسخ:
نه عزیز دلم حالا هم خوشحالم که الآن بهتری :) پیامهای شما رو که دیدم خیلی خوشحال شدم...
عیبی نداره پیش میاد... امیدوارم الآن مشکل هرچی بوده حل شده باشه برات :)
چه حرفیه؟ چی رو ببخشم؟ امیدوارم موفق باشی بهار خانوم گل :)
(اسم من شادی نیست، عزیز! :) من قبلا وبلاگی داشتم به نام «بخاطر شادی» و با نام «شادی» می نوشتم. اون وب حذف شده ولی دوستانی که اونجا داشتم، هنوز به یاد اون روزا من رو شادی صدا میزنن :)...)
پس از سالها زندگی در عالم خویشتن، (و تا هنگامه ی ادامه ی آن بخواست خدا) ؛ با تفکر در شخصیتی کم نظیر مثل «شرلوک هلمز» ، زیبایی ، و وسعت «عمیق شدن» را چشیده و دوست دارم آن را بچشانم...
لطفاً پیش از مطالعه ی وبلاگ، از دسته بندی های مطالب تحت عنوان «تعاریف موضوعات این وبلاگ» که برای دسترسی بهتر، در ستون موضوعات قرار گرفته است بازدید نمایید.
متشکرم به امید رسیدن روزی که انسانها به خوبی بیاندیشند...