- "خلاصه اش اینه : نمردم!"
- "خلاصه اش اینه که اون با مواد پدر خودشو درآورد تا تو بتونی بیای نجاتش بدی.. تا یه کاری داشته باشی که انجام بدی.. یه کار دکتری.. حالا گرفتی قضیه چی بوده؟"
۹۶/۰۳/۱۷
۱۸ خرداد ۹۶ ، ۰۵:۳۸
زهرا ح
چنین رفاقتی ام آرزوست...
سلام!یعنی این طور دوستی ممکنه وجود خارجی داشته باشه؟!!به نظر میاد به اندازه هوش خانواده هلمز دست نیافتنی باشه.یه دوست ممکنه جونشو بده تا جون دوستشو نجات بده ولی این که جونشو بذاره کف دستش که شاید(خود جان تا قبل از اینکه حرفای مری رو بشنوه اصلا فکر نمی کرد شرلوک این مدلی در خطر باشه با اینکه شنید کارلتون اسمیت گفت که می برمش اتاق مورد علاقم)دوستش بیاد نجاتش بده وخودش(جان)هم نجات پیدا کنه.البته نه از مرگ. اگر قرار به نجات از مرگ بود کسایی بودن که حاضر باشن اینکارو بکنن اما کمتر کسی هست که جدی بودن مسائل غیر مرگی(!)مثل غم مرگ عزیزان واز دست رفتن "اعتماد ودوستی" رو واقعا درک کنه.
قاصدک
سلاااااااام شادی خانم گل من
خوبی عزیزدلم ؟ طاعاتت قبول
دلم یه ذره شده واسه واسه این حال و هوا
سلامت و شاد باشی همواره :) :*
التماس دعا
Molly Hooper
عاشق این خلاصه سازی های شرلوکم.
کم کار شدی شرلوکی! چشمم به وب خشک شد😂😂😂
جنیفر
سلام شادی جونم
من برگشتم وب
میدونم خیلی خوشحالی :))
Hi Virus
Are you fine?
Hi Virus
Were you waiting?
(Your welcome)
Why?
(Your welcome)
Why?
Hi Virus
Ok!
So stop being in stress!
So stop being in stress!
Hi Virus
!If you have any problem, you can just tell me
(B
(B
گاهنوشتــــ های قاصدک
سلام شادی من
خوبی عزیزدلم ؟
ممنونم از لطفت خواهر عزیزم یه مدت بسته بودم آره دلم لک زده بود براتون ولی حالا
.
.
.
.
برگشتم D:
خوبی عزیزدلم ؟
ممنونم از لطفت خواهر عزیزم یه مدت بسته بودم آره دلم لک زده بود براتون ولی حالا
.
.
.
.
برگشتم D:
پس از سالها زندگی در عالم خویشتن، (و تا هنگامه ی ادامه ی آن بخواست خدا) ؛ با تفکر در شخصیتی کم نظیر مثل «شرلوک هلمز» ، زیبایی ، و وسعت «عمیق شدن» را چشیده و دوست دارم آن را بچشانم...
لطفاً پیش از مطالعه ی وبلاگ، از دسته بندی های مطالب تحت عنوان «تعاریف موضوعات این وبلاگ» که برای دسترسی بهتر، در ستون موضوعات قرار گرفته است بازدید نمایید.
متشکرم
به امید رسیدن روزی که انسانها به خوبی بیاندیشند...
طبقه بندی موضوعی
-
تعاریف موضوعات این وبلاگ
(۲) -
دیالوگ نوشت
(۲۶)-
ژرفا_دیالوگ
(۴)
-
-
ژرفا نوشت
(۲۸)-
راهنمای ژرفانوشتها
(۱) -
ژرفانوشت داستانی
(۱۹)-
داستان اول
(۸) -
داستان دوم
(۱۱)
-
-
تک قسمتی
(۸) -
پرده های مخفی
(۲)
-
-
برشی از آینده
(۱) -
دیوار خندان
(۱۶) -
آبشار رایچن باخ
(۴۹) -
ببین! و فقط نگاه نکن!
(۱۶) -
اَبَر نو اَختر وَن بورِن
(۴) -
ویدئو کلیپ
(۴) -
شرلوک
(۵۴) -
English language
(۴) -
آبشار من
(۹)
بایگانی
- شهریور ۱۳۹۸(۱)
- مرداد ۱۳۹۸(۱۲)
- تیر ۱۳۹۸(۵)
- خرداد ۱۳۹۸(۵)
- ارديبهشت ۱۳۹۸(۳)
- فروردين ۱۳۹۸(۵)
- اسفند ۱۳۹۷(۲)
- بهمن ۱۳۹۷(۲)
- دی ۱۳۹۷(۱)
- آذر ۱۳۹۷(۵)
- تیر ۱۳۹۷(۱)
- خرداد ۱۳۹۷(۲)
- اسفند ۱۳۹۶(۲)
- بهمن ۱۳۹۶(۱)
- دی ۱۳۹۶(۹)
- آذر ۱۳۹۶(۴)
- آبان ۱۳۹۶(۳)
- مهر ۱۳۹۶(۲)
- شهریور ۱۳۹۶(۴)
- مرداد ۱۳۹۶(۱۱)
- تیر ۱۳۹۶(۷)
- خرداد ۱۳۹۶(۷)
- ارديبهشت ۱۳۹۶(۸)
- فروردين ۱۳۹۶(۸)
- اسفند ۱۳۹۵(۹)
- بهمن ۱۳۹۵(۹)
- دی ۱۳۹۵(۹)
- آذر ۱۳۹۵(۴۹)
آخرین مطلب
-
۹۸/۰۶/۰۱Talk
-
۹۸/۰۵/۲۰W
-
۹۸/۰۵/۱۹The Woman...
-
۹۸/۰۵/۱۹...
-
۹۸/۰۵/۱۹John
-
۹۸/۰۵/۱۶حقایق رؤیایی
-
۹۸/۰۵/۱۵دست دیرینه ی خیر و شر
-
۹۸/۰۵/۱۵یکذره جادو!
-
۹۸/۰۵/۱۵O...R...U؟
-
۹۸/۰۵/۱۲قول
پیوندهای روزانه