پاسخ سؤالات «For anyone been boared!»
جوابها، در ادامه ی مطلب پست فعلی، با تشریح دیالوگها و آدرس دقیق در فیلم نوشته شده اند. :)

و اما نتایج: در این قسمت، دو نفر از دوستان پاسخ دادن، که نمره ی پاسخ هاشون بدین صورت هست:

از مجموع 23 ستاره ای که در این بخش وجود داشت؛

دوست خوبمون ninja به یکی از سؤالها تفننی جواب دادن (و البته لطف کردن) که پاسخ درست هم بود.ایشون هر 3 ستاره ی اون سؤالو گرفتن. ممنون ninja جان عزیز.

دوست خوبمون Kimia خانم هم به 8 سؤال جواب دادن که تقریباً درست بود. در مجموع 14 و نیم ستاره گرفتن.

در این قسمت Kimia خانم برنده شدن :) Kimia خانم تبریک!

از دوستایی که کامنت گذاشتن تشکر ویژه میکنم. از سایر عزیزان بازدید کننده ی ساکتمون هم ممنونم ^_^. همین که میام و عدد بازدیدهاتون رو میبینم خوشحال میشم..

----------------------------

پ ن : اگر شما هم میخواید دقت خودتون رو بسنجید، ابتدا پست قبل رو -بدون کامنتها- بخونید. و جوابها، هم همونطور که عرض شد در ادامه ی مطلب پست فعلی هستند.

"کمتر ملال آور باش و بیشتر فکر کن!"
عاقا من نمیگم شرلوک میگه چرا اونجوری نگاه میکنین باو! اصن به من چه! :))



پاسخ سؤالات سری اول:

1- تنها نقطه ضعف جمیز موریارتی چیست؟()

پاسخ : بسیار تغییر پذیر!

توضیح:
جیمز موریازتی : «متاسفم پسرا! من بسیار تغییرپذیرم! این نقطه ضعف منه؛ ولی اگه بخوام با خودم روراست باشم، این تنها نقطه ضعف منه!» فصل اول - بازی بزرگ - سکانس پایانی - استخر.

2- شرلوک کدامیک از انتقادهایی که جان به او کرده بود را «پذیرفته» است و سعی کرد آنها را کنترل کند؟()

پاسخ : خود نما - حسود - عقل کل - تو ژست!

توضیح:
اول:
- مالی هوپر: چی شده؟ یه چیزی فهمیدی مگه نه؟- شرلوک : شاید!
- صدای جان در ذهن شرلوک : خودنما! (Show off)
- شرلوک زیرلب: خفه شو جان!...
-مالی : مذکره، 40 تا 50 ساله... اوه، میخوای خودت... [بررسی کنی؟]
- شرلوک : نه، مهمون من باش!
- صدای جان در ذهن شرلوک : حسودی میکنی؟ (Jealous)
- شرلوک زیر لب: خفه شو!
...
- لستراد (نوشته ی روی کتاب را میخواند) : «چگونه این کار را کردم ، نوشته ی جک قاتل؟!!» اوه!
- مالی : این غیرممکنه!
- شرلوک : به دنیای من خوش اومدی!
- صدای جان در ذهن شرلوک : عقل کل! (Smart Arse)
- شرلوک : اه!
  با توضیح دادنش نمیخوام بهتون توهین کنم!
- لستراد : نه ، خواهش میکنم توهین کن!
- صدای جان در ذهن شرلوک : یادت رفت یقه تو بدی بالا! (You forgot to put collar up!)
- شرلوک : آه!
...
فصل سوم - نعشکش خالی - سکانس کشف جرم شرلوک بهمراه مالی ، در مورد اسکلت!

دوم:
در قسمت عروس نفرت انگیز،
وقتی شرلوک (در تخیلش) سعی میکنه قبر امیلیا ریکولتی رو بکنه،
جان با او بحث میکنه و میگه که الآن وقت این کارها نیست و موضوع اصلی بازگشت موریارتیه، من این دفعه بازی نمیکنم ،و... و در جایی بین صحبتهاش هم میگه : «...نه ، همه همیشه میذارن تو دقیقاً هر کاری که میخوای رو بکنی، و همینه که به این وضع افتادی!...»
بعد از رفتن جان و مری، مایکرافت میگه : «میدونی، حق با اونه..»
و شرلوک هم میگه : « خب که چی که حق با اونه؟ همیشه حق با اونه! این خسته کننده است!»

پس تقریباً شرلوک تمام انتقادهای جان رو که در قسمتهای دیگه هم گفته شده، «به درستی قبول داره». اما اون مواردی که «سعی کرده کنترل کنه»، همون مواردی هستند که در سکانس بررسی اسکلت بیان شده. چون در ذهنش با خودش مرور ، و بیشتر از هرجایی به وضوح دیده میشه که، سعی کرده کنترلشون کنه.

3- وقتی مالی هوپر نامزد خود «تام» را به همه معرفی کرد، تعجب کردند.چرا؟()

پاسخ : چون تام، فردی قدبلند بود، که کفش ، پالتو، دستکش و حتی فرم شال بستن او شبیه به شرلوک بود!

4- شرلوک تا به حال دو مورد از مشکلات برادرش مایکرافت را «بالکنایه ولی صریح» مطرح کرده که او نیز در برابر شنیدن آنها تسلیم شده است! آن دو مورد کدامند؟ (مورد سومی هم هست که خیلی غیر مستقیم تر و کلی تره و در حضور مایکرافت هم نبوده. اون حساب نیست. اما اگر کسی بگه خیلی تیزه :).. )()

پاسخ : یک :«من مامان میشم!»  دو:«منزوی!»

توضیح:
اولی :

- مایکرافت در حال چای ریختن : من مامان میشم!
- شرلوک : منشأ مشکلات کودکی تو در یک کلام!
[مایکرافت با قیافه ی ضایعی سکوت میکنه!]

فصل دوم - رسوایی در بلگراویا - سکانس کاخ باکینگهام

دومی:

- شرلوک :[صاحب این کلاه منزویه چون]خب کسی که کلاهی تا این حد احمقانه رو رو سرش میذاره ، اهل گردش و بیرون رفتن با بقیه ی آدمها نیستش، مگه نه؟
- مایکرافت : اصلاً اینطوری نیست! شاید اصلاً براش مهم نیست، چون آدم متفاوتیه! لازم نیست که حتماً آدم منزوی ای باشه!
-  دقیقاً
- ببخشید؟
- آدم متفاوتی هستش ، خب که چی؟ چرا باید براش مهم باشه؟! حق با توئه! [کلاه رو رو سرش میذاره م با صدایی تقلید شده ادامه میده] اصلاً کلاً چرا باید برای کسی مهم باشه؟!
- [با حیرت] آ... من... منزوی نیـــستم شرلوک!
- از کجا معلوم؟
- [با حیرت بیشتر] صحیح! من برمیگردم سرکارم اگه اشکالی نداره! صبح عالی متعالی!

فصل سوم - نعشکش خالی - سکانس بازی استنتاج

( جواب سؤال توی پرانتز هم باشه واسه بعد! ^_^)

5- شرلوک و مایکرافت مشترکاً روی چه چیزی حساس هستند اما برخلافش تظاهر میکنند؟ (راهنمایی: یه جمله ی بخصوص داره که دائماً به هم میگن!)()

پاسخ: پدر و مادرشون!

توضیح:
اون جمله ای که مرتب به هم میگن : « این کار تو بابا و مامان رو ناراحت میکنه!» و این جمله (چه مربوط به امروز باشه و چه یادآور گذشته،) جدی جدی هم برآشفته شون میکنه!
اما بر خلافش تظاهر میکنن، چون از معمولی بودن پدر و مادرشون، بردنشون به مراسم جشن، و شرکت در مهمونی کریسمس با اونها، و غیره حوصله شون سر میره و اعلام بیزاری میکنن!!

چند مثال از کاربرد این جمله:

1)

- مایکرافت: این دعوای بین ما هم خیلی بچگانه است! مردم اذیت میشن و میدونی که این کار مامان رو ناراحت میکنه!
- شرلوک : من ناراحتش میکنم؟! من؟! اونی که ناراحتش میکنه من نیستم مایکرافت!
[چهره ی درهم رفته ی مایکرافت]

فصل اول - مطالعه ی صورتی - سکانس آخر

2)

- مایکرافت : در اتاقت بسته است! تمام شب هم که خونه نبودی، پس ، چرا کسی که هیچوقت بدون دستور مستقیم از مادرش در اتاقش رو نمیبنده باید این دفعه این کارو کرده باشه؟!
- شرلوک : خیلی خب، تمومش کن! نکته ت رو رسوندی!
- مایکرافت : باید با والدینمون تو اوکلوهوما تماس بگیرم. اولین بار نمیشه که استفاده ی موادت باعث ناراحت کردنشون میشه!
- شرلوک (با ناراحتی و کلافگی زیاد): این چیزی نیست که تو فکرش رو میکنی، این برای یه پرونده است!

فصل سوم - آخرین عهدش - سکانس مایکرافت در آپارتمان شرلوک

3)

ذهن شرلوک وقتی که تیر خورده:
- این تفنگ؟ یا اونیکی؟...
- مایکرافت: اوه ، محض رضای خدا شرلوک! نوع تفنگ مهم نیست! احمق نباش! تو همیشه احمق بودی! مایه ی خجالت بودی!
- شرلوک [در حالت کودکی]: من احمق نیستم!
- مایکرافت: تو یه پسربچه ی خیلی احمقی ؛ مامان و بابا خیلی ناراحتن ، چون اصلاً بحث تنفگ نیست!!

فصل سوم - آخرین عهدش - سکانس ذهن شرلوک هنگام تیر خوردن

6- شرلوک تا حالا چه اسامی ای رو به اشتباه به لستراد (گرگ) نسبت داده؟ :)()

پاسخ : گراهام! گوین! جف!

توضیح:
1) «- گذاشتی اوضاع از دستت خارج بشه گراهام؟!
- گرگ!
- گرگ!» فصل سوم - نعشکش خالی - سکانس بازگشت شرلوک _ پارکینگ

2) « - برای عروسیم! من یه ساقدوش میخوام!
- آها از اون لحاظ!
- کسی که راهزن نباشه!
- گوین؟
- کی؟!
- گوین لستراد! اون مَرده ، و کارش هم خوبه!
- اسمش گرگ! و بهترین دوست من هم نیست!» فصل سوم - علامت سه - سکانس Bestman

3) «- جف! آقایون. یه سر به در بزن.
- گرگ!
- در ورودی ، لطفاً!...» فصل سوم - علامت سه - سکانس کنترل مجلس رو از دست نده

7- شرلوک چطور میتونه متوجه بشه که مایکرافت به خونه اش در خیابون بیکر اومده یا نه؟()

پاسخ: از روی صاف بودن کوبه ی درب خونه ش!

توضیح:
در قسمت «آخرین عهدش» از فصل سوم، وقتی جان شرلوک رو از آزمایشگاه میاره خونه، موقعی که میرسن دم در:

- شرلوک : برادرم اینجا چیکار میکنه؟
- جان : پس من [کرایه تاکسی رو] حساب کنم دیگه؟
- کوبه ی درو صاف کرده! همیشه صافش میکنه! اختلال وسواسیه ها! حتی خودش هم متوجه نمیشه این کار رو کرده!

(جالب اینه که شرلوک هم بعد از این جمله، اول کوبه رو کج میکنه ، بعد میره تو! احتمالاً برای یه همچین مواقعی! :) )

8- طرفداران شرلوک از دید خودش به چند دسته تقسیم میشن و کیان؟!()

پاسخ: دو دسته! دسته اول : «منو بگیر تا یکی دیگه رو نکشتم!» دسته ی دوم: «اتاق خواب من به اندازه ی یک خط تاکسی با اینجا فاصله داره!»

توضیح:
«- خبرنگار: تو خودشی؟ من طرفدارتون هستم!...
- البته ظاهراً
- پرونده هاتون رو میخونم... همه رو دنبال میکنم.. میشه بلوزم رو برام امضا کنین؟
- شرلوک : من دو جور طرفدار دارم!
- خب؟
- نوع اول: «منو بگیر تا یکی دیگه رو نکشتم!»
- آها..نوع دوم چی؟
- «اتاق خواب من به اندازه ی یک خط تاکسی با اینجا فاصله داره!»
- خب من کدومم؟
- هیچکدوم! تو اصلاً طرفدار من نیستی!...

فصل دوم - سقوط رایخن باخ - سکانس خبرنگار در سرویس دادگاه

9- رمز مورس در قسمت سگهای بسکرویل به چه چیزی اشاره داشت؟()

پاسخ: الفبای مورس که جان بدست آورده بود، اینها بودن : U,M,Q,R,A . اما به هیچی اشاره نداشتن! "ظاهراً" یه سری ماشین بودن که از دور چراغ میزدن! :)

10- مخفف اسم واقعی مری چیست؟()

پاسخ : A.G.R.A

توضیح: نوشته ی روی فلش مموری ای که مری به جان داد و درمورد سوابقش بود.