1- هدیه ی عروسی شرلوک به جان و مری چه بود؟(✩✩✩✩) [حافظه تصویری - دقت - مفهوم ]
پاسخ : یک قطعه موسیقی والتز که خودش نوشته بود و در عروسی نواخت.
توضیح : او آن را به نام خود امضا کرد ،در پاکت،  روی پایه ی موسیقی به جا گذاشت و عروسی را ترک کرد.


2- یکی از ویژگی های بد جان، از نظر شرلوک «دهن لقی» اون هست. دو مورد که شرلوک در این باره از جان شکایت کرده را مثال بزنید :)(✩✩) [مفهوم - مرور ]
پاسخ : 1 – اینکه شرلوک نمرده و زنده هست. 2- اینکه شرلوک با نام مستعار برای جلب توجه مگنوسن، به معتادخانه رفته است.
توضیح :
اولی:
- فقط یک کلمه ازت میخواستم شرلوک! فقط یک کلمه تا بهم نشون بدی که زنده ای!
- خیلی وقتها نزدیک بود تا باهات تماس بگیرم ولی...
- هه!
- ... نگران بودم که ممکنه یه چیزی رو لو بدی..
- چی؟
- میدونی، نقشه ها رو نقش برآب کنی.
- پس این تقصیر من شد!
[خنده ی مری]
[جان با فریاد :]چرا من تنها کسی هستم که فکر میکنه این کار اشتباهه؟! تنها کسی که مثل آدم داره واکنش نشون میده!
- بیش از حد واکنش نشون میده!
- بیش از حد واکنش نشون میده!؟ واکنش بیش از حد؟! پس تو مرگ خودت رو جعل میکنی و بعدش میای اینجا...
- هیش!
- ... سر و مر و گنده! ولی من نباید مشکلی باهاش داشته باشم!!...
- هیش!
- [با صدای آهسته:] ... چون شرلوک هلمز بزرگ فکر میکنه [با فریاد:] اصلاً کار اشتباهی انجام نداده!!
- خفه شو جان! من هنوز نمیخوام همه بفهمن که زنده ام!
- اوه پس این هنوز یه رازه؟!
- بله هنوز یه رازه! قول میدی به کسی نگی؟
- [با فریاد:] به خدااا قسم!! [بعد خودش متوجه میشود که قسم برای حفظ یک راز را دارد فریاد میزند!!]

فصل سوم – نعشکش خالی – سکانس «من نمرده ام» در رستوران دوم

دومی:
- محض رضای خدا، جان! من برای یه پرونده اومدم اینجا!
- یه ماه! فقط همینقدر طول کشید!
- من دارم کار میکنم!
- «شرلوک هلمز در یک نئشه خانه»! مردم چه فکری میکنن؟!
- من مخفیانه اومدم اینجا!
- معلومه که نه!
- خب معلومه که الآااااان دیگه نـــــه!!

فصل سوم- آخرین عهدش – سکانس شرلوک در معتادخانه


3- شرلوک هلمز از چه راهی متوجه میشود که جنایت یا جرمی مربوط به آینده در راه است؟(✩✩) [حافظه - مفهوم ]
پاسخ: از طریق موشهایش! (آدمهای مشکوک که بعنوان مارکر در شهر، آنها را از طریق بی خانمانها تحت نظر دارد.)


توضیح :
"لندن، مثل یه چاه فاضل آبی میمونه که توش همه جور تبهکار، مأمور و جنایتکار ریخته. بعضی مواقع سؤال این نیست که کی؟ سؤال اینه که ، کی میدونه؟
اگه این مَرده قراردادش رو لغو کنه؛ من باید بدونم.
اگه این زنه لندن رو بدون گذاشتن سگش توی محل نگهداری سگها ترک کنه؛ من باید بدونم.
من آدمهای خاصی رو تحت نظر دارم، اسمشون «نشونه (مارکر)» هستش. اگه دست به کار خاصی بزنن، من متوجه میشم که یه اتفاقی قراره بیفته.
مثل موشها که از یه کشتی در حال غرق شدن فرار میکنن."

فصل سوم – نعشکش خالی – مونولوگ شرلوک - «مارکرها»


4- شرلوک در مورد نام مستعار آیرین ادلر در فضای مجازی چه حدسی میزد؟(✩✩) [حافظه دیالوگ ]
پاسخ : « دست به شلاق!»
توضیح:
- شرلوک: تا جایی که من میدونم هیچ کاری از دست تو و یا اون برنمیاد
- مایکرافت: میتونم تمام وقت تحت نظر بگیرمش
- چرا اینقدر زحمت به خودت میدی؟ میتونی توی توئیتر فالوش کنی، فکر کنم نام کاربریش هس : «دست به شلاق!»
- آو چه خنده دار!... [موبایلش زنگ میخورد] منو ببخشید، الو...

فصل دوم- رسوایی در بلگراویا – سکانس از پرونده بکش کنار


5- ماموریت لرد موران در مورد ماجرای بمب گذاری زیر پارلمان بوسیله ی واگن قطار، در قسمت نعشکش خالی (فصل سوم) ، چه بود؟ و چقدر طول کشید؟ اشکال یا اشکالات آن چیست؟  استنتاج کنید.(✩✩✩✩✩✩✩) [حافظه - حافظه تصویری - مفهوم - هوش ]
پاسخ :
مأموریت او عبارت بود از : « نصب و تنظیمات بمب داخل واگن ، نظارت بر جداسازی واگن ، فشردن دکمه ی انفجار از دور»
این مأموریت حدود 1 هفته طول کشید.
اشکالات : از آنجایی که اشکالات بصورت استنتاجی هست، در بخش توضیحات اشاره میشود. در اینجا فقط عناوین هستند:
1- افراد مایکرافت لرد موران را که جاسوس کره است میشناسند اما او را رها کرده اند.
2- عضو مجلس شخصاً وارد عملیات شده است.
3- خلوتی مترو دلیل موجهی ندارد.
4- کسی به دوربینهای مداربسته فکر نکرده است!
5- یک نفر به تنهایی تمام بمب را حمل و در یک هفته نصب کرده در حالیکه همه ی تجهیزاتش در کیفش است!
6- گروهی که میخواهد یک عالمه آدم را بکشد، راننده ی قطار را با پول ساکت میکند!
7- چک کننده ی فیلم های قطار،تا مرز خانه ی راننده ی قطار تحقیق کرده است!


توضیح (این توضیح طولانیه و میتونست یک پست مجزا باشه.خوندنش خالی از لطف نیست ^_^ ولی ببخشید که طولانیه):


استنتاج، چند مرحله دارد:
1- مرحله ی «دیدن» یا «اطلاعات»:
«میبینی ولی نگاه نمیکنی!» در این مرحله، باید خوب مشاهده کرد! به این معنا که «تمام اطلاعات خامی» که میتوان بدست آورد ، در نظر گرفته و جمع آوری کنیم. این اطلاعات به دو دسته ی «اطلاعات اصلی» و «اطلاعات حاشیه ای» تقسیم میشوند. معمولاً اطلاعات اصلی، حکم صورت مسئله را دارند. چیزهایی که بقیه هم میتوانند ببینند. مثل صورت یک تست کنکور. اما اطلاعات حاشیه ای ، آن چیزهایی است که شرلوک یا شرلوکدها میتوانند ببینند! :)
2- ارتباط دادن:
(تفکر). در این مرحله، اطلاعات اصلی مرتبط با هم را بصورت یک داستان یا فرضیه پشت هم میچینیم. ممکن است این اطلاعات بصورت «چند داستان یا چند فرضیه» در آیند. (همان حالتی که شرلوک در مشاهده ی صحنه ی جرم، در ابتدا به  آن اشاره میکند که مثلا تا اینجا 8 فرض دارم!) در اینجا «چالش ها» و «حفرات» فرضیه ، یعنی جاهایی از ماجرا که سؤال برانگیز یا مجهول هستند، نمایان میشوند.
3- ترمیم و تعیمیم :
حالا وقت آن است که با استفاده از اطلاعات حاشیه های، یعنی همان نکات ریزی که مشاهده کرده ایم، یا در ذهن به آن علم داریم، تلاش کنیم حفرات پر شوند. در اینجا از چند مشاهده ی کوچک میتوان نتایجی گرفت که این نتایج میانی، خود تبدیل به داده ها و اطلاعات جدید برای ادامه ی استنتاج میشوند.
4- کاهش احتمالات:
با انجام مرحله ی قبل، مسیر داستان یا فرضیه می تواند تغییر کند. همچنین ممکن است در بعضی فرضیه ها تناقضات پیدا شوند. پس تعدادی از فرضیه ها حذف میشوند و به فرض صحیح نزدیک تر میشویم. (همانطور که بخاطر دارید شرلوک هم با مشاهدات بیشتر، تعداد فرضیاتش کاهش پیدا میکرد: تا اینجا 7 تا فرض دارم. شد 4 تا ... شد 2 تا ! :) ...) حالا ما به فرضیات حداقل رسیده ایم ولی هنوز سؤال و چالش وجود دارد. هنوز کار یک کمی مشکل دارد. انسانهای دیگر در این مرحله ممکن است دچار خطا شوند و آن را «غیر ممکن» ، «لا ینحل» و یا «خرافی» تصور کنند ولی شرلوک در اینجور مواقع میگوید : «از مغزت برای کم کردن احتمالات استفاده کن،وقتی عوامل اضافی رو حذف کنی، تنها چیزی که باقی می مونه، حقیقته». پس چه کار باید کرد؟
5- بازگشت به حافظه :
(قصر ذهن.) پس باید دوباره به صحنه ی مشاهدات برگردیم و جزئیات بیشتری را برداشت کنیم. چیز یا چیزهایی که از قلم افتاده اند و همچنین نتایج میانی، که همگی میتوانند فرضیات باقیمانده را به یک فرض کاهش داده و حفرات فرض نهایی را هم تکمیل کنند.

مسئله حل شد! میبینیم که حتی لستراد هم میتونست حلش کنه! ^_^


خب، با این تفاصیل، حالا بیاین استنتاج کنیم:


1- بگذارید اول ببینیم چه اطلاعاتی داریم:
- لرد موران ، عضو مجلس اعیان انگلیس، و رئیس سازمان گسترش جهانی بوده است.
- به گفته ی شرلوک او از سال 1996 برای کره ی شمالی کار میکند(!) ، و خائن است (!؟ دو بار تا حالا اسم کره اومده تو این فیلم!) .
- شرلوک میگوید، او بعنوان «موش بزرگ» یا همان «مارکر مهم» ، پس از مدتها یک کار عجیب انجام میدهد.
- قرار است لایحه ی ضد تروریسم در روز 5 نوامبر در مجلس تصویب شود .
- روز 5 نوامبر سالروز "توطئه ی باروت" هم است.
- ماجرای توطئه ی باروت برمی گردد به باروت گذاری در سردابه ی زیر ساختمان مجلس برای منفجر کردن آن جهت کشتن شاه جیمز یکم.

      - نتیجه ی میانی : احتمالا به همین دلیل هم، آن تاریخ برای این مصوبه انتخاب شده است.
- لرد موران، حدود یک هفته قبل از این روز، در جمعه شب، در ایستگاه وست مینستر ، در حالیکه تنها مسافر قطار است، سوار آخرین واگن میشود.
- قطار 7 واگنه، در ایستگاه بعدی،یعنی سنت جیمز پارک، با 6 واگن، و بدون لرد موران، توقف میکند.
- از طرفی این در حالی است که جابجایی بین ایستگاه ها معمولاً 5 دقیقه طول میکشد اما این یکی 10 دقیقه به طول انجامیده است.
- ایستگاه های مترو، همگی به دوربین مداربسته مجهز هستند.
- بین این دو ایستگاه محله ی چارینگ کراس است که مکانها و ایستگاه های قدیمی و جدید زیادی دارد از جمله سوماترا رود.
- سوماترا رود ایستگاه مترویی است که کاملاً حتی تا سر حد نصب سکوها و پله ها ساخته شده بود اما بعلت مشکلات قانونی بسته شد و ورودی به سمت بیرون برای آن نساختند.
- جالب این است که آن ایستگاه بسته، درست زیر کاخ وست مینیستر (محل مجلس اعیان و مجلس عوام) است.

       - فرض : دو فرض در مورد اینکه چرا این ایستگاه ساخته و تعطیل شده وجود دارد:
          یک: بنظر میرسد اصلاً مشکل قانونی ای در کار نبوده و یک تونل برای کارهای
                زیرزمینی به بهانه ی مترو ساخته اند،
          دو:  یا اینکه مشکل قانونی مذکور همین بوده که ایستگاه از زیر مجلس عبور میکند.
          اما از آنجا که فهمیدن چنین مشکل قانونی ای بسیار ساده است و بعید است در
          انگلســتان یـک ایستــگاه مترو را تا آخــر بســازند و بعد بفــهمند از زیر مجــلس رد
          میشود (!) ، پس فرض دوم باطل،و فرض اول صحیح بنظر میرسد! :

          نتیجه میانی: تونل، عمداً برای کارهای مخفیانه ساخته شده است!

- لرد موران با وجود چهره ای به این شهرت، شخصاً وارد این عمل شده است!
- راننده ی لوکوموتیو ، با دریافت پول زیادی، به مرخصی میرود.
- ویدئوی فیلم ضبط شده، توسط یک علاقه مند به قطار که مامور پاک کردن فیلم های دوربینها هست، مشاهده میشود.
- به گفته ی مایکرافت، یک مأمور، جان خود را برای بدست آوردن اطلاعات (وجود شبکه ای تروریستی در زیر زمین) از دست داده است.

          نتیجه میانی 1 : مأموری روی این موضوع کار میکرده است.
          نتیجه میانی 2 (+ مفهوم گنجانده شده در فیلم) : سیاستمداران انگلیس خیلی
          کارشون
درسته که یک نفر هم از دست بره براشون مهمه! (آخی!)

2- ارتباط دادن : در ابتدا اینطور بنظر می آید که یک مقام عالی رتبه که تبدیل به جاسوس کره شده است، قصد دارد احتمالا به دستور کره ، در روز توطئه ی باروت، مجلس را منفجر کند. پس شبی با یک کیف سامسونت وارد واگن آخر قطار وست مینستر میشود و با پرداخت رشوه راننده ی لوکوموتیو را راضی میکند که آن روزها مرخصی بگیرد و سخنی هم نگوید. جدا کردن واگن ،  5 دقیقه طول کشیده است. او داخل واگن، بمبها را کار گذاشته و خودش هم یک جوری از آنجا خارج میشود. هفته ی بعد، باز هم با یک کیف سامسونت، در یک هتل، به انتظار می نشیند تا دکمه ی انفجار را در حین مراسم مجلس، فشار دهد که بازداشت میشود.


3و4و5- اما چالش ها و ترمیم اونها ؛ و چالشهای باقیمانده! این ماجرا کمی اشکال دارد!


چالش یک : شرلوک از کجا میداند که لرد موران برای کره کار میکند؟!
اولا: در فیلم ذکر نشده «عضو سابق»! بلکه لرد موران هنوز هم عضو مجلس است!
دوم: خب، به یاد بیاورید دیالوگ مایکرافت در فصل اول، بازی بزرگ : «من سرم شلوغه و اخیراً هم تو کشور کره انتخابات هست و .... خب بقیه اش رو لازم نیست شما بدونید!»

نتیجه ی میانی : پس بنظر میاد مسئولین انگلیسی با مسئولین کره ای درگیر هستند! :) سیاستمداران انگلیسی قرار است توی کار کره ای ها دخالت کنند و احتمالا بهانه شان هم این است که کره ای ها هم دارند توی کارشان دخالت میکنند!
فرض: پس شرلوک یا با هوش خودش متوجه این موضوع شده و یا از طریق مایکرافت.
از آنجا که شرلوک علاقه ای نداشت بداند سیاستمداران چه می گویند («...برای من مهم نیست که کی نخست وزیره ، یا کی با کی رابطه داره...») ؛
پس فرض اول حذف، و مایکرافت باقی می ماند.

نتیجه ی میانی: پس شرلوک به یک طریقی بوسیله ی مایکرافت متوجه شده که لرد موران برای کره کار میکند! (مهم نیست به چه طریق،حتی شده با دیدن پرونده های روی میز مایکرافت! لازم نیست حتماً مایکرافت راجع بهش با اون صحبت کرده باشه.)
خب این چالش حل شد.


چالش دو : از بین اینهمه سیاستمدار که میتوانند جاسوس باشند، چرا شرلوک او را بعنوان مارکر در نظر گرفته است؟
دیالوگ مایکرافت و شرلوک در قسمت نعکش خالی، سکانسِ بازی کردنشون باهم رو به یاد بیاورید:
«- هیچکدوم از این نشونه هات اخیراً رفتار مشکوکی نداشتن؟ نوبت توئه
- نه مایکرافت ،ولی باید بهم اعتماد کنی من جواب رو پیدا میکنم. جواب میتونه یه جمله ی عجیب توی یه وبلاگ اینترنتی، یا یه سفر غیر مترقبه به خارج از شهر، یا یه تبلیغ اشتباهی دوست یابی باشه. نوبت توئه»
او در کنار قاچاقچی یا مهاجر غیرقانونی،یا وبلاگ و سفرشان، لرد موران را هم بعنوان «مارکر» در نظر گرفته است! چرا بقیه ی سیاستمداران را در نظر ندارد؟
پاسخ : چون از طریق مایکرافت فهمیده که او جاسوس کره است!
پس؛

نتیجه ی میانی 1 (+ مفهوم گنجانده شده در فیلم) : اول اینکه کشوری مثل کره میتواند خطرناک باشد! دوم اینکه ظاهراً فقط همین فرد جاسوس بوده است! سیاستمداران دیگر انگلیس، هر چه باشند جاسوس کشورهای دیگر نیستند و فقط همین یکی جاسوس هست که بعنوان مارکر در نظر گرفته میشود! (بمیرم الهی! چه مسخره و تابلو)
ظاهراً این هم حل شد.

چالش سه : و افراد مایکرافت که میدانند لرد موران جاسوس کره است، چرا او را رها کرده بودند؟
مایکرافت میگوید یک نفر در راه بدست آوردن این اطلاعات جان خود را از دست داده بود! پس یعنی داشتند روی این موضوع تروریستی کار میکردند! پس چرا توجهشان به جاسوسی که خودشان شناسایی کرده اند جلب نشده و منتظرند شرلوک پرونده را حل کند؟
«- من شخصا به نخست وزیر اطمینان دادم که تو روی پرونده ای!
- من روی پرونده ام، هر دومون روی پرونده ایم!یه نگاهی بنداز به خودمون!
- آه! لعنت بهش!
- پپسی! [در این لحظه مشخص میشود که شرلوک و مایکرافت در حال بازی با وسیله ای بچگانه بودند که از زاویه ی دور دوربین، با خطای دید، شطرنج دیده میشد اما از نزدیک یک بازی بچگانه بود!] )

 

  


نتیجه ی میانی 1 : ؟ این اشکال دارد. حل نشد.
نتیجه ی میانی 2 (+ مفهوم گنجانده شده در فیلم) : بعضی سیاستهای دولتها از دور به پیچیدگی شطرنج بنظر میرسند اما از نزدیک، ممکن است یک بازی کاملا بچگانه باشد! طوری که آنکه فکر میکند زرنگ تر است، ممکن است ببازد!

چالش چهار: یک عضو مجلس اعیان، جاسوس هست که هست! چرا باید «شخصاً» با این چهره ی آشنا وارد عمل شود؟
فرض اول: خیلی احمق است! (
در واقع داستان اشکال دارد!)
فرض دوم : دستگاه مافوق، خودش اینطور میخواهد!

نتیجه ی میانی 1 : با در نظر گرفتن فرض دوم ؛ پس دستگاه مافوق، خودش میخواهد او را به تله بیاندازد! اما چرا؟
فرض اول : او یک مهره ی سوخته است. و جاسوس بودنش لو رفته. پس خود سیستم کره ای میخواهد او را از بین ببرد.
فرض دوم : سیستم انگلیسی میخواهد او را از بین ببرد و البته یک درس حسابی هم به کره بدهد.
فرض سوم: نه انگلیس، نه کره. پای کشور دیگری در میان است.
 فرض اول نمیتواند صحیح باشد چون این عمل برای کره گران تمام میشود. از بین بردن مهره، باید محرمانه و توسط وقایع داخلی خودشان باشد و نه با جلب توجه و لو دادن رسمی جاسوس بودنش! و اینکه دست آخر هم تروریست خطاب شوند! پس این فرض صحیح نیست.
فرض دوم درست تر بنظر میرسد. این که سیستم انگلیسی، او را به این سمت سوق میدهد تا به دست خودش، هم نابود شود (از شر یک جاسوس خلاص میشوند) و هم بهانه ای علیه کشور کره علنی میکنند. پس دوستان مایکرافت، عمداً به دنبال لرد موران نرفتند و اجازه دادند کارش را بکند. اما آنها که به شدت به دنبال «عملیات تروریستی زیرزمینی» میگشتند؟! بنظر میرسید از آن خبر هم نداشتند چه برسد به اینکه خودشان موران را به آن سمت سوق بدهند! پس این فرض هم باید رد شود! لذا اگر نه کار کره ای هاست، و نه انگلیسی ها، کار چه کسی است؟! چیزی جز فرض سوم باقی نمی ماند!
اما فرض سوم هم همچین صحیح بنظر نمی آید:
ما میدانیم آن تونل، از طرف خود انگلیسی ها و اصولا برای چنین کارهایی ساخته شده است! از طرفی اگر پای یک کشور دیگر در میان باشد ، نیت این خواهد بود که کره ای ها را رسوا کند و اگر توانست، به انگلیس هم آسیب بزند. درحالیکه مدارک کافی برای اینکه این کار به نفع چه کشوری است، وجود ندارد مگر اینکه قصه ببافیم! پس فرض سوم هم خیلی جور در نمی آید!

اینجا، داستان اشکال دارد!
حل نشد.

چالش پنج :چطور مطمئن میشوند که مترو کاملاً خالی است؟
لرد موران در حالی وارد قطار میشود که هیچ مسافری در ایستگاه نیست!(ظاهراً مسافری نباید باشد تا کسی سوار واگن آخر نشده یا با فرض بستن درب های واگن آخر؛ کسی متوجه جدا شدن واگن آخر نشود.) اما این تایم خلوت چطور تنظیم میشود؟ مترو؛ و کاملاً خالی؟ بدون اینکه درب ایستگاه آن را به روی مردم ببندی و توجه ها را جلب نکرده باشی؟
این هم اشکال دارد.
حل نشد.

چالش شش: واقعاً کسی به دوربینهای مدار بسته فکر نکرده است؟
خلوتی از این نظر که مردم متوجه نشوند خوب است اما از لحاظ دوربینها، به نفع نیست! دوربینها تصویر چهره ی کاملاً آشنای لرد موران را ضبط میکنند! اما تیم تروریستی ترجیح داده فقط لوکوموتیو ران را ساکت کند!
حل نشد.

چالش هفت : چرا موران با واگن آخر ماند؟! خب واگن را جدا میکرد، و سوار بر واگن ششم، در ایستگاه جیمز پارک پیاده میشد! پس حتماً مأموریتش علاوه بر جدا کردن واگن، «نصب بمب» هم بوده و چون طول میکشیده نمیتوانسته در ایستگاه بعد پیاده شود.
شرلوک هم هفته بعد، در حالیکه داشت با جان در این مورد صحبت میکرد، تصاویری را از دوستان بی خانمانش دریافت میکند که لرد موران را نزدیک سرویس بهداشتی ایستگاه وست مینستر در حال خروج نشان میدهد.او میگوید : «موش بزرگمون از خونه اش اومده بیرون» و بعد از آن، متوجه قضیه ی کاهش تعداد واگنها میشود.

 

 


نتیجه میانی: پس کار نصب چنان بمب بزرگی به اندازه ی کل واگن، و همچنین کار گذاشتن آن همه چاشنی در سقف تونل، نزدیک به یک هفته طول کشیده است!
اما باز هم سؤال پیش می آید که چنین کار عملی را چطور عضو مجلس به تنهایی انجام میدهد؟! که خنده دار است! اینکه چنین حجم تجهیزاتی همه توی آن کیف سامسونت باشند هم از همه خنده دار تر است! اینجا واقعاً اشکال دارد.
حل نشد.

چالش هشت : راننده ی قطار فقط با پول دک میشود؟
یک گروه تروریستی میخواهد زیر مجلس اعیان و عوام را بترکاند! یک مأمور مایکرافت هم جان خود را از دست میدهد. آن وقت لوکوموتیوران را با پول به تعطیلات میفرستند؟! آیا خلاص شدن از دست او برای آنها کاری دارد؟ (هرچندتعطیلات میتواند به معنی مرگ باشد اما پول دیگر چیست؟ بهر حال خیلی تر و تمیز نیست!) جالب اینجاست که مردی که فیلم ها را بازبینی کرده، تا سر حد پرس و جو از همخانه ی لکوموتیوران نیز در تحقیق پیش رفته است!! اما بهمب گذارها اینقدر شل گرفته اند! خخخخ چه عرض کنم! :)
اینجا هم داستان کمی اشکال دارد!
این هم حل نشد!

پاسخ سوال 6 تا 10، در آینده...