برای تحلیل خیلی زوده و اصلاً هم ضرورت نداره!! شرلوک، در نظر من فقط یک فیلم نیست... پس متواضعانه (و صبورانه البته! :) ) تحلیلهای دوستان رو میخونم و موافق یا مخالف؛ با فیلم کاری ندارم! من -طبق اونچه قبلاً گفتم - چیزای به درد بخور خودم رو برداشت میکنم... پیشنهاد من اینه که نه از فیلم، بلکه از اونچه که در فیلم میبینید، «لذت ببرید» و «فکر کنید»... 



درباره ی نکات زیبای فیلم، از سگ ، رویای زمان بیهوشی ، و پرستاری از بچه گرفته ، تا نوع معما، دیالوگها، بحث سیاسی (البته اینجاش چندان زیبا نیست) ، لوکیشنها ، و غیره...، سخن بسیار است. اما «برای الآن» ، من فقط چند تا نکته برام جالب تر یا مهم تره که عرض کنم:

1- کل این قسمت «تصمیم به تغییر در عین عدم فرار از سرنوشت» بود. یعنی تقدیر ما همانطور که رقم خورده اتفاق می افتد اما دلیلی ندارد که مسیر و هدف خود را خراب کنیم!! میتوانی در یک روز در یک ساعت و در یک لحظه ، به یک شیوه «با خوبی» بمیری و یا در همان روز، همان ساعت و همان لحظه ،و حتی با همان شیوه، ولی «با بدی»! ... 

(++ عبارت آبی رنگ در این بند را به یاد داشته باشید. کلمات به کار رفته در آن، مهم هستند و با دقت انتخاب شده اند. در قسمتهای بعدی چیزهایی که خواهیم دید، میوه های درختی هستند که ریشه هایش در قسمتهای اول هویدا بوده و هست.. لذا این عبارت، فقط مختص این اپیزود نیست... از ریشه تا میوه همگی مشمول آنند... این اینجا نشان باشد برای بعد...)

2- روند تغییر شرلوک کاملاً آرام و منطقیست. چنانچه حس شده سریع یا نامطلوب هست، یا باید به قسمتهای پیشین روانشناسانه تر توجه میشد و یا قسمت فعلی با هیجان بیش از حد تماشا شده است... همچنین آنچه در برخی اذهان،بنظر میرسد از لبه ی «جام تغییر» سرریز شده است ، در واقع چیزیست که «تغییر نکرده»! در حقیقت اصلاً «تغییر» نیست! قبلاً هم «بوده» و فقط «دیده نشده است»!... مرور دقیقترِ قسمتهای فصل سه و قسمت ویژه، توجه به نکته ی چهارم ، و البته گذر زمان به اثبات این موضوع کمک خواهد کرد...

3- «جان واتسون» به گفته ی خود شرلوک در «آخرین عهدش» ، اساساً جذب کننده ی «موقعیتهای خطرناک» به خود است! این حقیقت ، بالافاصله بعد از دیدن چهره ی مشکوک «زن در اتوبوس» بار دیگر خود را برای ذهن مخاطب به نمایش میگذارد!

بله زن مشکوک است! و احتمالاً جان، باز هم آدم های خطرناک را به سمت خود کشانده است! آن زن مشکوک است به دلائل متعددی.

- دلیل تکنیکی کارگردانی: اول اینکه بازیگر آن، اگر اشتباه نکنم همان بازیگر نقش "اوفیلیا" در تئاتر بین المللی هملت (با بازی بندکیت کامبربچ -شرلوک-) است. پس هم تیمی با اکیپ شرلوک هست.نکته اینجاست که: معمولاً برای نقش حاشیه ای یا کم حضور (بجز استثنائاتی)، بازیگر ماهر استخدام نمیشود! پس احتمالاً بعداً هم او را خواهیم دید!

- دلیل تکنیکی هنری: آن نوع گریم، گریم مخصوص «یک زن آرام ، خوب و اهل زندگی!!»  هست که در اکثر فیلمهای از این دست، بعنوان تخیل، رویا و یا شبیه سازی استفاده میشود (توجه شما را جلب میکنم به گریم "آلیس" در قسمت پنجم "رزیدنت اویل" بعنوان نمونه ی شبیه سازی شده ی خانم خانه دار و مادر مهربان! + لینک عکس ). آن گریم عمداً برای تداعی «شخصیت یک زن آرام و خانه دار» که روبروی «شخصیت فعال و جاسوسس  مری» قرار بگیرد، انتخاب و انجام شده است تا «علت وسوسه ی جان واتسون» را توجیه کند!

- دلیل دیالوگی (تکنیکی نویسندگی): پیامک «من خون آشامم!» که بعنوان طنز بکار رفته اما با این تفاسیر معنی دیگری هم پیدا میکند...

- دلیل تکنیکی بازیگری: نگاه ها فقط عاشقانه یا هوس انگیز نبود..نمیدانم چند نفر دیگر هم مثل من ، در حین تماشای فیلم و با دیدن برخی نگاه ها بین جان و اون زن احساس کردند طرف میتواند یک تله باشد! (منظورم پیش بینی چنین اتفاقی نیست ها!!! منظورم نوعِ خاصِ بازی کردن هست!) ...  

+ و دلیل هنری دیگر : نکته سنجی سایر دوستان در پیدا کردن تصویر بازیگر نقش منفی قسمتهای بعد، در ایستگاه اتوبوس، جایی که زن نشسته بود، را هم اضافه کنید!

4- اتفاق ها سریع بودند؟! واقعیت این است که : نه نبودند!

حتی اگر بخواهیم این موضوع را که تفکرات غالب طرفداران شرلوک دراماتیک است و انتظار ریتم کندتری را دارد ، نادیده بگیریم،نکته ی دیگری وجود دارد که برای همه حتی طرفداران غیر دراماتیک هم  انکار ناپذیر است و آن این است که طرفدارها درباره ی سرعت ریتم اشتباه میکنند و البته تقصیری هم ندارند، چون:

چند سال «عمق بخشیدن» به شخصیتها و زندگی کردن با تمام سکانسها و دیالوگها، از نظر روانشناسی باعث ایجاد انبساط ذهنی، و درنتیجه، خطای تشخیصی در سرعت روند داستان «جدید» میشود. این در حالیست که اگر اجازه داده شود تا همین مدت بگذرد، ریتم این قسمت هم در اذهان، عادی، و حتی دقیقاً برابر با ریتم یک قسمتی مثل بانکدار کور خواهد شد!! (با اینکه نوعاً و از نظر سبک، فرق دارند!) پس جای نگرانی نیست. این کاملاً طبیعیست. اگر ریتم از این کندتر بود (جوری که غالب طرفداران ، آن را عادی حس میکردند)، آن وقت بود که ضعف و افت فیلم محسوب میشد، نه الآن! 

به بیان دیگر؛ ریتم ، تقریباً ثابت است! این ذهن ماست که در گذر زمان با فراغت بیشتری قسمتهای گذشته را مرور کرده و هر لحظه ی آن را شرح و بسط داده است. مشخصاً یک قسمت جدید، صرفاً بخاطر «جدید» بودنش، (و نه حتی پیچیده بودن!) مثل یک فایل فشرده از «اطلاعات اضافه شده» در ذهن ما عمل میکند. درست مثل انداختن یک قرص جوشان در لیوان آب!
چه اتفاقی می افتد؟
شروع میکند به قل زدن!

:)