... خوب بازی کردی...

- نه!

- ببخشید؟

- گفتم نه! ... 
  خیلی خوب بازی کردی ولی برنده نشدی! «زیاده روی کردی!»
  انقدر بازی برات جذابیت داشت که «زیادی خوش گذروندی!»

- «هیچوقت نمیشه زیادی خوش گذروند!»

- لذت از ترس و هیجان خوبه، با منحرف شدنت از بازی هم همدردی میکنم... ولی احساساتی شدن؟ .... احساساتی شدن مهمترین عاملیه که فقط طرف بازنده اونو داره...

- احساساتی شدن؟ از چی حرف میزنی؟

- از تو.

- وای خدای من.. مرد بیچاره رو نگاه کن... واقعاً که فکر نکردی من به تو علاقه ای دارم؟!...چرا؟! چون تو "شرلوک هلمز" بزرگی؟ همون کارآگاه معروف با کلاه مسخره؟!

- نه.
  چون من نبضت رو گرفتم...بالا رفته.. مردمک هات گشاد شدن....
  جان واتسون فکر میکنه عشق برای من یه معماست؛ ولی اساسش خیلی ساده است .. و نابودگر...
  وقتی اولین بار همدیگه رو دیدیم گفتی لباس مبدل همیشه شخصیتت رو رو میکنه... درست می گفتی...
  رمز گاو صندوقت مربوط به ظاهرت بود... ولی این!
  اینیکی خیلی شخصی تره... پس مربوط به قلبته... و البته هیچوقت نباید بذاری قلبت به مغزت فرمان بده!!... |S|
  باید یه عدد انتخاب میکردی و خلاص!...  ولی دست خودت نبود مگه نه؟!... |H|
  من همیشه بر این عقیده بودم که عشق خطرناک ترین نقطه ضعفه!... |E| ممنون که درستیش رو بهم ثابت کردی!...

- هر چی گفتم حقیقت نداره. «من فقط داشتم بازی میکردم...»

- میدونم! ...
  والآن هم باختی! |R|



-------------------------------------

پ ن 1 : 

- در کنار هم «بی نهایت خوش خواهیم گذراند آقای هلمز!»

- «نه. بی نهایت نیست!»


پ ن 2 : 

- خانم هادسون!

- بله شرلوک؟

- میشه هر وقت احساس کردید «بیش از حد» مغرور یا از خودم زیادی مطمئن شدم یا اعتماد بنفسم بالا رفت، بهم کلمه ی "نوربری" رو یادآوری کنید؟ ... ممنون میشم...


پ ن 3 :

Think!