دوستان عزیز سلام.

دلم تنگ شده بود میخواستم اینجا رو با یک پست شرلوکی آپ کنم (شاید بعد از نوشتن این نوشته هم این کار رو بکنم) اما قبلش دلم خواست یه چند کلمه گپ بزنیم.

اول اینکه ترجمه ی وبلاگ شرلوک «علم استنتاج» کاملاً تموم شد.

دوم اینکه ترجمه ی وبلاگ «جان واتسون» در دست انجامه و این روزها خیلی مشغول این وبها بودم. بخصوص پست اخیرش "بازی بزرگ" هم طولانی بود، هم جالب (بویژه اینکه تیکه آخرش کنار استخر رو از زاویه ی دید جان توصیف کرده و اینکه چطوری به اونجا برده شده و چه احساسی داشته) و هم اینکه چند تا لینک داخل متن بود که مربوط به وبسایت شرلوک، وبلاگ مالی هوپر، و سایت کانی پرینس - یکی از مقتولین بازی بزرگ - میشد و من برای اونها هم صفحاتی تهیه و طراحی، و متن اونها رو هم ترجمه کردم. برای همین این پست از چندین جهت دشوار بود.

اما از این کار لذت میبرم. از اینکه وقایع رو دوباره بررسی میکنم. من قسمت بازی بزرگ رو خیلی خوب و دقیق ندیده بودم و چند بار وسط متن، برای بازدید و بررسی بعضی چیزها بهش مراجعه کردم... میتونم بگم به همون خوبی که فصل چهارم رو سکانس به سکانس ، لحظه به لحظه با دقت تماشا کرده بودم، دوباره بازی بزرگ رو دیدم و بیش از قبل متوجه شدم که تا چه اندازه خوش ساخت، با جزئیات، منسجم، پر محتوا، دقیق و لطیف هست...

جان واتسون در این پرونده دو ویژگی حسی شرلوک یعنی «ترس» و «دلشکستگی از خیانت» رو به ترتیب درمواضع رویارویی با «گولم» و «جان واتسونی که میگه همش کار من بود» مشاهده کرد و مطمئن شده بود که با یک «انسان» دوسته و این دوستی خیلی هم ارزشمنده.

فقط کافیه به واکنشهای شرلوک دقت کنید وقتی (لحظاتی قبل از دیدن عکس کانی پرینس) جان رو برده رستوران چون گرسنه اش بوده  و اینکه تا چه حد با نگاه مراقبشه - همینطور نگاه های نگران وقتی که سعی میکرد خودش رو جلوی موریارتی خونسرد نشون بده ؛ و یا لحظه ای که با پوشش خبرنگار دارن از درب خونه ی خانواده ی پرینس خارج میشن و شرلوک از اینکه جان هم داره از بازی لذت میبره (که خودش نکته ی مهمی درباره ی جانه) خوشحاله اما با نگاه و رفتارش تازه کار بودن اونو هم به روش میاره... این قسمت پر از این لحظات زیبا و جالبه که شاید چون اون موقع این شخصیتها به اندازه ی الآن جا نیفتاده بودن؛ یا شرلوک هلمز اینقدر مهم نشده بود، از کنارشون به چشم «فقط یک فیلم فوق العاده باحال» گذشته بودم...

در مورد ترجمه ها؛ یکی دو تا نکته هست که بنظرم اومد بهتره بگم.

- اول اینکه صد البته من زبانم بخوبی کسانی که زبانشون از من بهتره نیست! (عه اینکه بدیهی شد!!^_^) و ممنون میشم (و شدم قبلاً) از اینکه اگر اشتباهی هست، من رو اصلاح بفرمایید. اما من چند تا نکته رو سعی کردم توی ترجمه ها رعایت کنم:

- سعی میکنم ترجمه ها اخلاقی باشن. موارد معدودی پیش اومده که کلمه ی مناسب یا جمله ی مناسبی نبوده و من اون رو با یک کلمه ی بهتر و یا موضوع اخلاقی تر ترجمه کردم. یا با تغییر اندک بعضی کلمات، بدون خدشه به اصل کلام؛ موضوع مورد اشاره رو با یک موضوع که با "فرهنگ ما" خیلی هم در تضاد نباشه، جایگزین کردم. پس اون اشکال از ترجمه نیست. سعی کردم حتی طرفدارهای کم سن و سال شرلوک هم اگر متن رو میخونن با خیال راحت و لذت بخونن. همینطور رعایت اخلاق برای خودمون هم لازمه (فقط که نباید بچه ها باشن!! :)..)

- دوم اینکه سعی کردم اصطلاحات و ضرب المثلها رو هم به فارسی برگردونم. یعنی با یک ضرب المثل معادل، در زبان فارسی،  جایگزین کنم. این از اصول یک ترجمه ی ایده آله (که طبعاً سعی میکنم بهش برسم). اما با این حال، ممکنه احیاناً اصطلاح یا استعاراتی هم باشه که من متوجه نشده باشم اینا اصطلاحن (هرچند سعی میکنم واقعاً هرچیزی که حتی شبیه به اصطلاح باشه سرچ کنم) ؛ پس اگر مشاهده کردین، ممنون میشم اصلاحم کنین.

- سوم اینکه من میتونستم ترجمه ی خیلی خیلی روان تری بنویسم. در واقع «ترجمه ی آزاد». اما دلم نمیومد جملات خاص جان و شرلوک رو از دست بدیم. همونطور که میدونید در زبان انگلیسی جملات کوتاه تری استفاده میشن و بلاگ نویسی هم خیلی حرفه ای (مثل کتاب نویسی) نیست؛ بنابراین گاهی پیش میاد که یکسری جمله ی کوتاه و بدیهی پشت سر هم قرار میگیرن که تا حد امکان سعی کردم نگارششون خوب باشه؛ اما در هر حال ممکنه بنظر بیاد میشد روان تر از این هم نوشت.خواستم بگم متوجه این موضوع هستم ولی خیلی دلم میخواد که به متن اصلی وفادار باشم.

در هر حال امیدوارم دوستان شرلوکی در حال یا آینده از خوندنش لذت ببرن :) ✿❤

- و یک نکته هم در مورد «خیابان بیکر». ادامه ی مطلب...


ادامه:


شرلوکانه  - دیپلماسی؛ آری یا نه؟!


من این وبها رو بخاطر لذت و هیجانی که برای خودم داشت و طبیعتاً به اشتراک گذاشتن این لذت برای سایر هم فکران خودم - طرفداران شرلوک هلمز، درست کردم. طبیعتاً برای معرفی اینها، بایستی به مرکز اصلی طرفداران ایرانی شرلوک هلمز یعنی سایت "خیابان بیکر" مراجعه میکردم و اطلاع میدادم و این کار رو هم کردم.

اما دوستان عنایت بفرمایند:

داستان اینه که سابقاً برای سرچ بعضی مطالب درباره ی شرلوک، در نتایج سرچ گوگل، به سایت خیابان بیکر ارجاع داده میشدم و بعضی پستهایی که پست یا مطلبی از وب جان رو اونجا ترجمه کرده بودند دیدم و خوندم و لذت برده بودم. بعدش توی کامنتهای همون پستها به کرّات میدیدم که مخاطبان آرزومندند که کاش میتونستن کل وبلاگ جان رو به فارسی بخونن. و این درخواست رو ارائه میدادن که مسئولین محترم سایت ترجمه های بیشتری قرار بدن. اما پاسخ مسئولین محترم علاوه بر «چشم!» ، حاکی از «مشغول بودن» ، «وقت نداشتن» و جملاتی مثل «ان شاءالله در آینده...» و از این قبیل موارد هم بود. درنتیجه خودم هم که به این کار علاقه داشتم؛ این ایده در ذهنم شکل گرفت که اصلاً چرا وبشون رو بازسازی نکنیم؟ چون بنظرم «وبلاگِ ترجمه» میتونه خیلی بهتر و جالبتر از «ترجمه ی وبلاگ» باشه... این فکر اون موقع به ذهنم رسید و الآن «فارغ از اینکه بدونم دوستان خیابون بیکر برنامه ای براش دارن یا نه» مدتیه که اونو به انجام رسوندم...

بعد هم با خوشحالی این رو به خیابون بیکر اطلاع دادم. اما با کمال تعجب متوجه پدیده ای شدم که... نمیدونم؛ شاید اشتباه میکنم اما کمی متأثر کننده بود... اما سخن کوچکی با دوستان بیکری ام:

عزیزان دل! ما همه طرفداران شخصیتی شدیم که علاوه بر هوش و دانایی و ذکاوت، انسانیت و مهربانی رو هم یادمون داد. طرفداران "شرلوک هلمز" از یک جهتِ مهم با طرفداران سایر فیلم ها مثل  "سریع و خشن" یا "مرد عنکبوتی" و ... فرق دارن! اونا یا باهوشن یا میخوان باشن، یا حداقل ادعاش رو دارن!! خب، حالا اگر قرار باشه همه برای همدیگه صبح تا شب به اندازه ی یک پا شرلوک، ژست بگیرن، که سنگ روی سنگ بند نمیشه!! :) میشه؟!

هنوز از دوران بچگی یادمه یک جمله توی کتاب حرفه و فن راهنمایی خوندم : « یک ایده ی جدید حتی اگر بطور همزمان به ذهن دو نفر در دو نقطه ی جدا از جهان برسد، و یا برای کسی، بدون اطلاع از دیگری ایجاد شود، برای «هر دو» نوآوری محسوب میشود.»

نمیدونم برنامه ی شما چی بوده؛ اما بنده بهرحال به ذهنم رسید که این وبها رو ایجاد کنم. ازطرفی دوستان مخاطب هم شاهد هستند که در اون پستی که اولین بار این خبر رو دادم، در توضیحاتم عنوان کردم که احتمالاً از سایت بیکر هم برای تکمیل ترجمه ها کمک بگیرم.  قبلاً هم (در فضای تلگرامی - که البته دیگه خیلی دنبالش نیستم) نشون داده ام که اگر از جایی کمک بگیرم کاملا بنحو شایسته قدردانی خواهم کرد. اما متوجه نشدم بعد از اطلاع رسانیم به سایت بیکر؛ چرا حتی یک نفر از خیابون بیکر به اون وبها یا همین وبم برای همکاری مراجعه نکرد؟ همون کامنتهایی هم که در اون سایت گذاشته بودم، بعد از مدت طولانی تأخیر (که درک میکنم سرشون شلوغ بوده، اما) با مضامینی از جمله « فکر کنم ما هم چند تا ترجمه داشته باشیم... باید پیدا کنیم... جمع آوری کردیم...» و غیره... جواب داده شدن! خب :) یعنی چی الآن؟ :) واقعاً دارم اینا رو با لبخند و از روی دوستی مینویسم :) دقیقاً یعنی چی؟ می فهمم ها!! اما گویا دارم با رئیس جمهور کشور دیگه ای صحبت میکنم!! خب چرا کسی سر راست نمیگه چی میخواد؟ آیا واقعاً این همه دیپلماسی و غرور لازمه؟!!

خب ما همه طرفدار شرلوک هلمزیم، من وب رو ایجاد کردم، طراحی کردم، تنظیم کردم (بخدا این هم کار آسونی نبود! من که مهندس این کار نیستم!! من گیاهشناسم!) یکسری رو هم ترجمه کردم؛ حالا شما هم ترجمه دارید؟ ، خب بسم الله! بگید "اینم ترجمه ی ما، بذار روش!" من هم میگم "چشم!" :) چه عیبی داره؟ آیا باید درخواست رسمی بدم؟ دیگه اومدم و اطلاع دادم! شما که نمیدونستید من از ترجمه های شما چیزی قبلاً تصادفاً دیدم یا نه!! من هم که نمیتونستم بدون اجازه ی شما از ترجمه های شما استفاده کنم!! تازه پیدا کردنشون هم برام سخت بود چون در پستهای قبلی شماست و همونطور که عرض شد، قبلاً تنها یکی دو تا ترجمه ی کوتاه رو اون هم با سرچ گوگل پیدا کرده بودم!! توی وب خودم هم که نوشتم  آمادگی پذیرش کمک شما رو دارم. (هر چند نیاز مبرمی نیست، اما به کسانی که قبلا ازشون ترجمه دیده بودم احترام گذاشتم) در دیپلماسی شما، فکر نمیکنید نوبت شما بود که پیشنهاد بدید از ترجمه تون استفاده بشه؟ :) اصلاً اینجا نه! تو همون کامنتهای سایت خودتون؟ هوم؟ :)

من که نیازی به این کار ندارم؛ واقعاً دارم از ترجمه کردن لذت میبرم (حالا با هر سرعت یا کیفیتی که هست، دارم سعیم رو میکنم، ان شاءالله مخاطبان یا به بزرگی خودشون میبخشن و یا کمک و اصلاحم میکنن) ولی واقعا برام لذت بخشه.. صد البته که یک کمک میتونه فوق العاده سرعت رو بالاتر ببره...اما من اصلاً عجله ای ندارم! پس نیاز مبرمی هم ندارم!... با این حال حتی اولش توی فکر اینکه بعد از تموم شدن کار، کلید خونه رو تحویل دوستان بیکری بعنوان مرکز اصلی شرلوکی ها، بدم هم افتادم! واقعاً به این فکر هم افتادم!

اما خب من هم شرلوکی ام دیگه... چه کنیم... وقتی یکمی باهام تکبر آمیز برخورد میشه من هم ناراحت میشم! بنده هم برای این زحمت کشیدم و اصلاً چنین صحبتهایی رو شایسته نمیدونم و از مخاطبان خودم (که اندک دوستان عزیز من هستن) هم شرمنده ام. اما این درد دله! اینکه از همون ابتدا تا الآن، کاش کمی و فقط کمی احترام بیشتر از دوستان بیکری دریافت میکردم... بخدا احترام گذاشتن، هیچوقت شأن کسی رو پایین نمیاره که بالاتر هم میبره! کاش فقط یک کامنت همکاری برای این وبها میدیدم! (اون هم بعد از اینکه خودم قدم و قدمهای اول رو برداشتم)... کاش یک نفر اصلاً میومد و ایراد میگرفت!! ... کاش حداقل همونجا یک پاسخ درخور دریافت میکردم نه جملات مبهمی که گویا منتظر درخواست رسمی من هستند...

آه... بهرحال، من باز هم از دوستان بیکری تشکر میکنم؛ اما ناچار بودم جهت اعلام حسن نیت و جلوگیری از سوءتفاهماتی که هیچکدوم در شأن من (و البته سایرین) نیست، این رو بگم که اگر شما بعنوان مرکز اصلی، معرفی این وبسایتها (که حتی وب شخصی من هم نیستن! بلکه وبهای ترجمه ی وب "جان و شرلوک" هستن که متعلق به همه ی طرفداراست) رو به مخاطبان دوستدار شرلوک هلمز ، منوط میکنید به استفاده از ترجمه ی شما؛ بدون اینکه حتی یک بار زحمت بکشید و به حقیر مستقیم بگید چنین نیتی دارید؛ من هم ناچارم عرض کنم کارم رو طبق علاقه م پیش میگیرم... حوصله ی این دیپلماسی ها رو نداشته و ندارم اما گاهی آدم مجبور میشه حداقل از ایده ی خودش دفاع کنه.

خلاصه اش اینه : این یک فراخوان نیست، اما افرادی که تمایل و علاقه به همکاری دارند، از همین طریق تماس بگیرند تا صحبت کنیم :)