(قصر ذهن من-1)
 
 
تایپ این مطلب رو در حالی شروع میکنم که مطمئن نیستم چطور میخوام انجامش بدم، چطور قراره پیش بره و چطور میخواد تموم بشه!
هوم! خب، روش خیلی جالبی برای تولید محتوا نیست ولی بالاخره باید از یک گوشه ای شروع کرد دیگه!
ماجرا از این قراره که میخوام درباره ی موضوعی صحبت کنم که خیلی وقت هست که در پستهای مختلف، پاسخ به کامنتها و یا در بخش گفتگو، وعده ی پرداختن به اون رو داده بودم اما هربار به دلیل بزرگ بودن و گستردگی موضوع، به سمت نوشتنش نمی رفتم. تا الآن!
 
من چیزی تحت عنوان "تکنیک های حافظه" و یا "قصر ذهن" نمیدونستم. 
جریان اتفاقات زندگی بارها و بارها باعث شده بود که بصورت خودکار، به درون خودم رجوع کنم. 
رجوع که چه عرض کنم... 
در واقع، 
در "دنیای درون" زندگی کنم...
 
همیشه در دوران مدرسه روشهای مختلفی رو برای به خاطر سپردن و به یاد آوردن مطالب ابداع و استفاده میکردم. بعضی از این روشها، برای به ذهن سپردن طولانی مدت، و برخی دیگه برای به ذهن سپردن کوتاه مدت مناسب بودند و خودم هم این رو خوب میدونستم.
 
الآن میخوام یک اتفاق جالب که در مغز می افته رو براتون تعریف کنم:
 
در دوره ی دانشگاه، در درس فیزیولوژی جانوری، استادمون بعنوان حاشیه ی درس، به موضوع جالبی اشاره کرد. به اینکه سلولهای مغز ما قادر به انجام فرایندی تحت عنوان تشکیل مخروط سیناپسی هستند. (البته استادمون اینقدر این مطلب رو کوتاه و سریع اشاره کردن که من درباره ی نام انگلیسی و ترجمه ی نام این فرایند مطمئن نیستم و از اونجایی که مربوط به تحقیقات جدیدی میشد، نتونستم بدرستی سرچ و پیداش کنم. در آینده اگر به مقاله ای در این زمینه برخوردم، نام دقیق این فرایند رو براتون منتشر میکنم. ان شاءالله.)
اما این چه فرایندیه؟
 
 
لعنتی های نابغه!
 
میدونید که هر سلول عصبی دارای یکسری رشته و زائده به نام های دندریت و آکسون هست که پایانه های برقراری ارتباطات عصبی هستند.
 
شمای ساده ی یک سلول عصبی یا نورون
 
 
ارتباطات عصبی هم بطور خلاصه از طریق جابجایی آبشار- مانند یونها بین فضاهای میان این رشته ها صورت میگیره. به این شکل که فرض کنید دو نورون (یا همون سلول عصبی) طوری پشت سر هم قرار گرفته اند که دندریتهای هر کدوم در مجاورت رشته های پایانه ی آکسون دیگری قرار داره.
به فضای بین اینها، "سیناپس" میگن که یونها در حال انتقال از یک نورون به یک نورون دیگه، در اون مکان بنوعی جرقه میزنند! 
 
 
 
یک پایانه ی آکسونی در مقابل یک رشته ی دندریت - فضای بین سیناپسی در حال تبادل یونها (پیام)
 
 
در مغز ما میلیون ها میلیون (و شاید خیلی بیشتر) از این جرقه ها در واحد ثانیه در حال انجامه تا پیامهای متعدد عصبی جابجا بشن. جریانهای اطلاعاتی و همینطور خاطرات.
هر چه تعداد این اتصالات و ارتباطات بیشتر باشه در واقع نشون دهنده ی حجم بالاتر در تبادل اطلاعات در مغز ماست. این حجم تبادلات در مواقع مختلف از زندگی ما تغییر میکنه. 
تحقیقات نشون میده که وقتی ما در شرایط استرس هستیم، در زمان مشابه با حالت عادی، اطلاعات رو تا چند برابر سریعتر میتونیم پردازش کنیم برای همین وقتی که توی دردسر می افتیم، ممکنه کارها و فکرهایی ازمون سر بزنه که در حالت عادی این انتظار رو از خودمون نداشتیم!! 
 
 
 
 
 
بهمین دلیل اگر توی فیلمها هم میبینین که شخصیتها چقدر باهوشن و چقدر خوب خودشون رو از مخمصه ای که در اون گرفتار شده اند نجات میدن، با گفتن "لعنتی های نابغه!" خیلی هم اعتماد بنفس خودتون رو از دست ندین! سوا از داستان پردازی و جذابیتهای ماجرایی، احتمالاً شما هم اگر در چنان موقعیتی باشید خودتون رو شگفت زده خواهید کرد!
 
 
 
نوک زبونمه!
 
و حالا فرایند مخروط سیناپسی؛
 
در واقع، این اتفاق وقتی می افته که شرایط "بیش از حد انتظار" نیازمند افزایش تعداد، حجم و سرعت تبادلات مغزی باشه. 
 
"وقتی که شما عمداً، بیش از چندین برابر حالت عادی میخواهید از مغزتون کار بکشید و ازش انتظار دارید که حجم زیادی از اطلاعات رو درزمان کوتاهی پردازش کنه."
 
 این چه وقتی بود؟؟؟؟ آشنا نیست؟؟؟؟ نوک زبونمونه ها....
 
 
 
 
"امتحان!"
 
 
بله، وقتی که امتحان داریم این حسو داریم!
 
مغز در این شرایط، کار فوق العاده ای انجام میده!
 
وقتی که شما در چنین فشار اطلاعاتی ای قرار دارید، مغز احساس میکنه که تعداد پایانه های سیناپسی برای تبادل این حجم از اطلاعاتی که یک شبه خوندین(!)، اون هم در این زمان کم، کافی نیستن و برای همین:
همونجا، درجا، به تعداد رشته ها و انشعابات دندریتی- آکسونی "اضافه" میکنه! 
یعنی دندریتها و آکسونها مثل شاخ و برگهای یک درخت، رشد میکنن و انشعاب میدن (و شبیه یک مخروط گسترده میشن) درنتیجه تعداد سیناپسها چند برابر و بنابراین با ضریبی، تعداد احتمال تبادل اطلاعات در واحد زمان، در ذهن شما هم، چندین برابر میشه!
 
 
 
نکته ی جالبش اینه که این فرایند بشدت انرژی بره و بعد از اینکه اون "مدت زمان استرس" تموم بشه، این رشته های اضافی دوباره تجزیه میشن و از بین میرن. در واقع شاخه های جدید، همونطور که پهن شدن، دوباره جمع میشن!
 
برای همینه که درست لحظاتی بعد از اینکه برگه رو تحویل میدید و یک نفس عمیق میکشید، دیگه چیزی یادتون نمیاد!! :))) 
 
 
***
 
اما حالا چیکار کنیم اگر نخواهیم ریسک چنین فرایند پرفشاری رو بپذیریم؟ 
معمولاً معلمها و استادامون بهمون میگن: "در طول ترم درس بخونین! نه شب آخر!" آیا راهش واقعاً همینه؟
 
پاسخ اینه که: بله!
 
اما این "چگونگی مطالعه کردن" هم خیلی مهمه. اونقدر مهم که....
 
وقتی چند تا روش خوب برای "بخاطر سپردن اطلاعات جدید" داشته باشی، حتی "شب امتحان" هم میتونی همون کار یک ترم رو انجام بدی!!
 
وسوسه انگیزه، نه؟!
 
 
***
 
یک چیز ارزشمندتر!
 
خب من قرار نیست اینجا تکنیک های بخاطر سپردن فرمولهای ریاضی، و فیزیک یا به ذهن سپردن جدول مندلیف رو آموزش بدم (یاد تبلیغات تلویزیون افتادم! آه...) بنظرم به اندازه ی کافی منابع مختلفی برای یاد دادن این تکنیک ها(!) وجود دارن و منبع درآمد خیلی هاست!!
 
ولی چیزی که میخوام بگم این بود که همه مون از بچگی بدون آموزش کسی، چند تا از این ترفندها رو بطور ذاتی ابداع و پیاده کرده ایم بدون اینکه بدونیم داریم چیکار میکنیم.
 
من هم یه کارایی بلد بودم... اما نکته ی جالبش این بود که "فضای ذهنم" رو "تصور" و تخیل هم میکردم! همیشه تصوری از محل نصب و قرارگیری اطلاعات جدید داشتم و بخوبی میدونستم که کدوم دسته از اطلاعاتی رو که به ذهن سپرده ام، برای کوتاه مدت، کدوم میان مدت و کدوم دائمی خواهند بود! همچنین خلأ ها و نقاط ضعف، و سوالها و داده های اشتباه و ناجور رو هم میدیدم! هرچند "تصویر" اینها تخیلی بود، اما "خودشون" واقعیت داشتن. 
 
چیزی که میخوام درباره اش صحبت کنم اینه که زندگی ما بسیار ارزشمندتر از به ذهن سپردن جدول مندلیفه و اگر مغزمون رو به یک خونه تشبیه کنیم، بدون اینکه هر چند وقت یکبار خونه تکونی داشته باشیم، نمیتونیم به عنوان یک انسان سالم زندگی کنیم...
 
این نکته که عرض کردم، یک موضوع کاملاً "انسانی" هست و فقط مربوط به "حافظه" نیست...
 
حالا چطور روی ذهنمون تسلط داشته باشیم؟ 
 
درواقع من راجع به چیز ارزشمندتری میخوام صحبت کنم... در صورتی که به ذهنتون مسلط باشید، دیگه تکنیک های حافظه، میتونن حتی زائیده ی دست خودتون باشن و این شعبده ها(!) فقط بخش بسیار بسیار کوچیکی از توانایی ذهن شما خواهند بود...
 
 
***
 
تسلط بر ذهن- تسلط بر خویشتن
 
برای هرچه بیشتر تسلط داشتن روی ذهن، باید اول اون رو خوب ببینیم!
 
اگر با خودتون "خلوت" نکنید و خودتون رو به درون خودتون راه ندید، نمیتونین تصویر درستی از اطلاعات ذهنتون داشته باشین. 
 
وقتی که با خودتون روراست میشید...
 
وقتی که خودتون رو به خلوت خودتون دعوت میکنید...
 
 
 
ان شاءالله در پستهای بعدی، درباره ی فرایند تخلیص ذهن و آماده شدن برای تصور اطلاعات، یادآوری خاطرات، پرداختن به رویاها و خوابها، و قصر ذهن صحبت خواهیم کرد...
 
 
 
ادامه دارد...