1- گلستان سعدی:
 

نمیدونم یادتون هست یا نه، تو دوره ی دبیرستان تو یه درسی کسی خاطره ای از کودکیش میگفت که از شنیدن داستانهای سعدی اونقدر به وجد می اومده که بعدش بقول خودش لُکّه می دویده تو کوچه ( یه چیزی تو مایه های با شوق و ذوق میدویده)! راستش اون موقع درک نکردم طرفو! خب سعدیه دیگه! لَکّه دویدن نداره که!!
تا اینکه بعد از چند سال، یه کتاب گلستان سعدی اومد دستم. بعضی صبح ها، نشستم کنار پنجره، چند تا دونه گلدون و یه حوض کوچیک تزئینی هم داشتم، اونام کنارم بودن. موقع چایی خوردن میزدم رادیو آوا هم واسه خودش زمزمه کنه، تریپ سنتی، شروع کردم به خوندن در آرامش و با حوصله... شاید باورتون نشه، ولی واقعاً درک کردم که نوشته ی سعدی "فرق میکنه". همینطوری که پیش میرفتم واقعاً با هر بار باز کردن کتاب، کاملاً جوّ و حال و هوای همون فضایی که سعدی توش بوده رو حس میکردم!!
کتابی که من دارم، ویرایش فارسیش هست. یعنی همون چند تا کلمه ی عربی هم که بطور طبیعی توش ممکنه باشه، به فارسی برگردان شده. فوق العاده زیبا و دلنشینه. بخشیش رو میذارم اینجا ولی واقعاً پیشنهاد میکنم از دستش ندید!
 
 
 
داستان نوزدهم
 
آورده‌اند که نوشین روان دادگر را در شکارگاهی، شکاری کباب کردند و نمک نبود. بنده ای به روستا رفت تا نمک آرد. نوشیروان گفت: نمک به بهایش بستان تا آئین نشود و ده ویران نگردد. گفتند: از این کار چه تباهی برآید؟ گفت: بنیاد ستم در جهان، نخست اندکی بوده است؛ هر که آمد بر او افزود تا بدین اندازه رسید.
 
اگر ز باغ کشاورز، شاه خورَد سیبی
بر آورند بردگانِ او درخت از بیخ
به پنج تخم مرغ اگر ستم روا دارد
زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ
 
(در یکم - داستان نوزدهم)
 
 
2- مجموعه رمان های شاهنامه
(این مورد در بخش "داستانی" هم معرفی شده است.)
 
توصیه میکنم تا اسم "شاهنامه" رو دیدین، این گزینه رو رد نکنین. این چند خطی که حقیر نوشتم رو از دست ندین :)
 
همه ی ما از اینکه کتابی به نام "شاهنامه" بعنوان "شاهکار" ادبیات "فارسی" وجود داره آگاهیم و میدونیم که داستان "رستم و سهراب" در اون اومده! اما واقعاً چقدر این بزرگترین نماد ادبیات زبان پارسی رو میشناسیم؟
آیا میدونید که در این کتاب تعداد بسیار زیادی داستان و افسانه وجود داره؟
و آیا میدونید که میزان خلاقیت در این افسانه ها با فیلم های هالیودیِ الآن برابری میکنه؟
حالا یه چیز دیگه: با توجه به قدمت این اثر، آیا میدونید که خیلی از عرصه های تخیلی سینمای غرب، احتمالاً سوژه ها و حتی جلوه های ویژه شون رو از شاهنامه استخراج میکنن؟
و سؤالی که بعد از غرغر نسبت به سینمای داخلی به ذهن میاد اینه که:
آیا وقتش نرسیده که در گذر از فصلهای زندگیت، از فصل «پیش از شاهنامه» وارد فصل «پس از شاهنامه» بشی؟ :))
 
 
بهونه: آخه زبان شاهنامه رو نمیفهمم من!!
پاسخ بنده: اولا که زبان پارسی شاهنامه، مربوط به قرن 4 و 5 هجری هست و عملاً خالص ترین زبان پارسیه. در واقع، پیش از اون که زبان ما با واژه های عربی به شدت گره بخوره، فردوسی بزرگ زحمت کشیدن (بسی رنج بردن در این سال سی...) و زبان پارسی رو به این صورت حفظ کردن. پس از یک جهت، این اثر به شدت برای دوست داران زبان پارسی ارزشمنده. چون یکسری کلمات و عباراتی توش هست که بسیار قدیمی هستن و در حال حاضر از زبان گفتار ما حذف شدن و دونستن این کلمات بشدت جذابه. اما خب اگه معنیشو ندونیم ممکنه یذره سخت باشه!
پس در وحله ی اول ممکنه ترجیح بدیم اول بدونیم داستان از چه قراره و بعد، شعر اصلیش رو بخونیم. :)
خب دوستان زحمت کشیدن، داستانهای شاهنامه رو به زبانی ساده و روان نوشتن. مثل یک رمان. و شما میتونین داستانها رو براحتی و با لذت مطالعه کنین. :)
 
بهونه: کتاب شاهنامه سنگینه!! :))
پاسخ بنده: آره واقعاً!! ماا یدونه داریم، دو-سه کیلویی حدددداقل وزنشه!! :)))
ولی باز هم این دوستان ما در انتشارات خانه ادبیات زحمت کشیدن، قصه به قصه، کتابچه های کوچیک درست کردن و شما هر وقت، هر قصه ای رو که دوست داشتین میتونین مطالعه کنین. در حاشیه ی سمت چپ جلد هم مشخص کرده که کتابی که در دست شماست، داستانِ چندم از 40 داستانِ منتشر شده هست. من خودم بصورت تصادفی از داستان "شاه تهمورث، شاهِ دیوبند" که داستان سوم بود شروع کرده بودم.
 
 
قاعدتاً الآن باید بخشی از متن داستان رو هم مینوشتم ولی در مورد این کتابها، ترجیح میدم بجاش یک توضیح مختصر بدم.
 
اول اینکه متن کتاب بسیار ساده است و حاوی جملات کوتاه و توصیفات صریحه. اونقدر که وقتی شروع به خوندن میکنید اولش ممکنه تصور کنین برای گروه سنی شما نیست و بچگونه است! اما صبر کنید! بعد از یک مقدار که در داستان جلو میرید متوجه میشید که اگر بجز این نوشته میشد، اصلاً نمیتونستید از داستان سر در بیارید. چون داستانها بشدت تخیلی هستن؛ وقایع در هم پیچیده میشن؛ و دارای توصیفات بی نظیری از جلوه های ویژه اند (طوری که فکر میکنید دارید فیلم میبینید) و در چنین مواردی واقعاً جملات باید کوتاه و ساده و صریح باشن. همچنین بیان احساسات افراد در یک شرایط بحرانی که اتفاقات خیلی سریع هستن هم همینطوره... مثلاً: «تهمورث در میان شعله ها گرفتار شد. نگاهی به چشمان فرهان انداخت. از نگاه او قدرت گرفت. بار دیگر نیرویش را جمع کرد و از یزدان کمک خواست. خواست از صخره ای در کنار بگذرد اما...» در چنین مواردی جملات و توصیفات کوتاه کمک میکنن که شما صحنه ی حساسی رو به همون سرعت وقوع، تجسم کنید.
 
دوم اینکه روی توصیفات تخیلی تاکید ویژه میکنم. توجه داشته باشین که این داستانها در قرن 4 و 5 هجری نوشته شده اما جلوه های ویژه اش کاملاً پیشرفته و محشره!! برای مثال، در داستانی که من خوندم، در جایی شاه تهمورث در "دنیای تاریکی ها" در چاهی که "از جنس تاریکی" هست سقوط میکنه. چون اونجا جنسش از تاریکه، نمیتونه حتی دیواره ای برای چاه ببینه!! پس وقتی به اطراف حرکت میکنه و به موانع نامرئی برخورد میکنه تازه میتونه متوجه وجود یک دیواره بشه!! حالا برای اینکه از این دیواره های نامرئی بتونه بره بالا فکر جالبی میکنه [که من لو نمیدم!:)]..... یا مثلاً در جایی دیگه، در سرزمین دیوهای سپید، موجوداتی با قدهای کشیده و گوشهای بلند و سرتاپا سفید در اطراف درخت خاصی میرقصند و مراسمی رو اجرا میکنن و سرودی دارن که روح انسان رو مسحور میکنه. این توصیفات، کاملاً مشابه توصیف «اِلف» ها در داستانهای تخیلی غربیه!! در صورتی که قدمت این داستان برای زمانیه که قاره ی آمریکا هنوز کشف نشده بود!! :)))
 
سوم و از همه مهمتر، روح عزت ایرانی، خداپرستی و شکرگذاری که در سرتاسر این داستانها جریان داره، بعد از یک مدتی که به مطالعه ادامه میدید، کاملاً حسش میکنید. مردم ایران: مردمی که خوشحالند، جشن میگیرن، پایکوبی میکنن، با طبیعت، حیوانات و گیاهان مهربانند، با آسمان و نعمتهای معجزه آسای آسمانی در ارتباطند و به وقت جنگ و مصیبت هم همه متحد و شجاعند.... در عصری که تازه یاد گرفته اند که چطور لباس پشمی ببافند، متوجه این هستن که «علم و دانش» قوی ترین سلاح ممکن برای دفاع از یک سرزمینه و «بچه ها» نیروهای ذخیره برای آینده ها هستن!!.... بخدا هر چقدر با خودم میگم این داستان مال 10 قرنِ پیشه، خودم باورم نمیشه.
اصلاً وقتی اینها رو بخونین حالتون خوب میشه!! :))
هر چند...
بعدش این غصه به دل آدم میاد که چرا اهالی فرهنگ ما، امروز...
ولش کن. اونا قدر نمیدونن.
شما بدونین ^_^
 
 
3- [در حال تکمیل...]