"بلند شد و روی تخت نشست... شاید نباید از کلمات حساس استفاده میکرد.. شاید هم حق با او بود و باید جلوی وسواسهای جان را میگرفت تا به خود او هم شده کمک کند... اما  هیچکدام از اینها توانایی ایجاد این طوفان را نداشتند... چیز دیگری این وسط آزاردهنده بود... مثل یک   خرده شیشه ی بزرگ در سوپ!... فقط زیر دندان نمیرفت! بلکه با هرتلاش برای بیرون آوردنش، بیشتر می برید و زخم میکرد..."[1]


***


SH: "کافیه!

«صحنه چیده شده است، پرده کنار می رود

آماده ی شروع هستیم...»"

- شروع چی؟

- SH: گاهی وقتها برای حل یک پرونده، باید پرونده ی دیگه ای رو حل کرد

- پس، یه پرونده ی جدید داری؟

- SH: یه قدیمی دارم، خیلی قدیمی. باید به عمق برم.

- عمق؟ عمق چی؟

- SH: خودم. [2]



------------------------
[2]: شرلوک_قسمت ویژه