دیوار خندان
- "خلاصه اش اینه : نمردم!"
- "خلاصه اش اینه که اون با مواد پدر خودشو درآورد تا تو بتونی بیای نجاتش بدی.. تا یه کاری داشته باشی که انجام بدی.. یه کار دکتری.. حالا گرفتی قضیه چی بوده؟"
"این مردم معمولی خیلی باحالن نه؟
خوب تو که بهتر می دونی... آخه "جان" رو داری!...
هوم... منم باید یه حیوون خونگی بگیرم!!..."
"حافظه ی کوچیک و جالبت، شرلوک
تو خیلی ناراحت بودی..
پس یه داستان بهتر برای خودت گفتی...
ولی ما هیچ وقت سگ نداشتیم!!"
"ما دزد دریایی بازی میکردیم...
من "یلوبیرد" بودم و اون...
اون "ردبیرد" بود...
"My Best Friend...
بیشتر آدما دور شهر پرسه می زنن و فقط خیابون و مغازه و ماشین می بینن.
ولی وقتی آدم با شرلوک هولمز قدم بزنه فقط میدون جنگ می بینه.
(مایکرافت هلمز)