به نام خدا
سلام :)
اینجوری که حساب کردم تقریباً یک سال و نیم پیش بود که پروژه ای رو شروع کردم و الآن چند روزه که تموم شده.
من هم مثل خیلی های دیگه
به نام خدا
سلام :)
اینجوری که حساب کردم تقریباً یک سال و نیم پیش بود که پروژه ای رو شروع کردم و الآن چند روزه که تموم شده.
من هم مثل خیلی های دیگه
جان دسته کلیدش را روی میز انداخت و خودش را روی مبل.
- هآعخ....
- خسته... بنظر میرسی!
- J: اهم اهم! مثل اینکه خیلی پرونده ی سنگینیه!! :)
- SH: او، سلام...جان!... از کی اومدی؟
- J: خب تو معمولاً وقتی هنوز پایین پله ها بودم تشخیص میدادی!
- SH: «چقدر» خوشحال میشی اگر بگم "این دفعه حواسم نبود!" ؟! میخوام ببینم ارزش دروغ گفتنو داره یا نه؟! ... :)
ژرفانوشت هشتم_ آدمهای معمولی(Usual People)
- نه نه نه نه نه نــــــــــــــــــــــــــــــــه!!!!
- چی شده شرلوک؟!
همه مون میدونیم چطور شروع شد. چطور آشنا شدن. جان و شرلوک. مفصل، و تکمیل!
و همینطور درباره ی "جیمز موریارتی"...
اما بیاین یه نگاهی بندازیم ببینیم بقیه اولین بار چطور همدیگه رو شناختن؟
دائماً آپدیت میشود.
(پست حاضر، مربوط به "این پست" میباشد.)
آپدیت -2018/01/11 - 11:04 :
آپدیت -2018/01/14 - 03:20 :
آپدیت -2018/01/22 - 14:41 :