واقعاً هیچوقت؟!
اندر زیبایی های کارآگاه دروغگو - 9
بعد از پایان امتحانات طاقت فرسای دانشگاه، با شعفی مضاعف، بخش سوم (یا به روایتی، نهم) از زیبایی های کارآگاه دروغگو را می نویسم! :) باشد که مقبول افتد ^_^
- "خلاصه اش اینه : نمردم!"
- "خلاصه اش اینه که اون با مواد پدر خودشو درآورد تا تو بتونی بیای نجاتش بدی.. تا یه کاری داشته باشی که انجام بدی.. یه کار دکتری.. حالا گرفتی قضیه چی بوده؟"
امروز میخواهم درباره ی مطلبی بنویسم که شاید خیلی مفصل تر از این حرفها باشد. در حالیکه سطرهای اول را مینویسم، پیشاپیش، با علم به طولانی شدن مطلب، از این بابت پوزش میطلبم.